- بثر
- پروش جوشی که از اندام برآید، آبخیز جوش و دانه ریز که روی پوست پیدا شود. واحد آن بثره، جمع بثور
معنی بثر - جستجوی لغت در جدول جو
- بثر
- آبله ریزه که روی پوست بدن ایجاد می شود، جوش
- بثر ((بَ))
- جوش و دانه ریز که روی پوست پیدا شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محموله، دفعه، اکل
نشان، آنچه که از کسی باقی بماند، علامت
چرکین شتر فربه
پشگل انداختن شتر وگوسفند، بشک افکندن، بشک او کندن
خرمای تازه نارس
تخم زراعت، دانه
خروسه پاره گوشت زهار
سخت شادی نمودن
بینائی، چشم
انسان، مردم خوبروئی، گشاده روئی
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
چاه آب
رعد و برق
دریا
بسیار فراوان
جمع بثر، پروش ها جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضا مختلف جوش ها دانه های چرکی
سر چشمه، رود کنار
اسکنج گند دهان سکنج
مخفف بدتر
پارسی تازی گشته ببر پستانداری از تیره گربه ها جزو راسته گوشتخواران که بیشتر در آسیای مرکزی و جنوبی پراکنده است. بدن این حیوان در قسمت پشت و پلو و اندامها برنگ نارنجی زیباست و بتدریج ناحیه زیر شکم بسفیدی میگراید و زیر گردن و گونه ها نیز سفید است. ضمنا روی بدن حیوان خطوط سیاه رنگ نواری شکل بفواصل مختلف دیده میشود. بیدستر وبر
یادمان، یادواره، هنایش، نوزند، نوشته، نشانه، کارآیی
دست نخورده
آدمی
دانه، تخم
دریا
نصیب، قسمت، بهره، حظ
قرمز رنگ، سرخ قهوه ای، طلائی
هر چیزی که روی دوش خود و یا چهار پا یا گاری یا اتومبیل حمل کنند
دانه، تخم
کامل وتمام گردیدن