- بتپیین
چکیدن
معنی بتپیین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماده ای که از ملاس چغندر قند گرفته می شود و در طب برای معالجۀ بعضی بیماری های کبدی به کار می رود
(مَ لَ)
لغت نامه دهخدا
رجوع به تپیدن شود، و هرگاه کسی بر کوه برآمده و هر دو زانو را گشاده داشته بر ساقین نشیند گویند برثط فی الجبل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(کو کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
گذاشتن. (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (از برهان قاطع). بگذاشتن. رها کردن. صبر کردن. تاب آوردن. هشتن. (یادداشت مؤلف). ترک کردن. (فرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء) :
تکاپوی مردم بسود و زیان
بتاو و مدو هر سوئی تازیان.
ابوشکور
تکاپوی مردم بسود و زیان
بتاو و مدو هر سوئی تازیان.
ابوشکور
(بَ)
لغت نامه دهخدا
گمراه. بداخلاق. بدخوی کافر. زشت رفتار:
هم آنگه به بیژن رسید آگهی
که آمد بدست آن بدآیین رهی.
فردوسی.
شوی کار دیو بدآیین کنی
پس آنگاه بر دیو نفرین کنی.
(گرشاسب نامه)
هم آنگه به بیژن رسید آگهی
که آمد بدست آن بدآیین رهی.
فردوسی.
شوی کار دیو بدآیین کنی
پس آنگاه بر دیو نفرین کنی.
(گرشاسب نامه)
بددین، بدکیش، گمراه، لامذهب، ملحد
متضاد: نیک آیین، بهدین
متضاد: نیک آیین، بهدین
تاختن، تازیدن، غارت کردن
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
پوسیده شدن
پریدن
کسی را از پشت بغل کردن و با حرکات کمر و باسن نمایش حالت جماع
لسیدن، لیس زدن
روانه کردن، فرستادن، در سانسکریت پراستا
ترسیدن
نیش زدن، گزیدن، زدن
تراشیدن، دروکردن
دریدن، پاره کردن
چشیدن، مزه کردن
مکیدن، مک زدن
فروچکیدن، چکیدن
خریدن
خزیدن، با شکم خزیدن
تنیدن، مقدمات پارچه بافی نستی را با تنیدن های اولیه آغاز
دمیدن
به شدت زدن، تکاندن حاصل درخت با چوب بلند
بچاپسن
چریدن
دویدن، تاخت کردن
رگ به رگ شدن، ضرب دیدگی، گرفتگی عضله، تحمل کردن، وزن کردن، نقاشی کردن، به جانب خود کشیدن