جدول جو
جدول جو

معنی بتماری - جستجوی لغت در جدول جو

بتماری
(بَ تِمْ ما)
منسوب به بتمار از قرای نهروان بغداد. (از انساب سمعانی) ، خاشاکها بود که غذا را در زیر آن پنهان کنند تا مردم نبینند. (اوبهی). رجوع به بتوراک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیماری
تصویر بیماری
رنجوری، ناخوشی، مرض
بیماری ارثی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ پدر و مادر یا اجداد به فرد منتقل می شود
بیماری های زهروی: در پزشکی بیماری های مقاربتی، از قبیل سوزاک و سیفلیس
بیماری عفونی: در پزشکی مرضی که به واسطۀ میکروب مخصوص عارض می شود و با تماس مستقیم یا غیر مستقیم قابل انتقال به دیگری است
بیماری مقاربتی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ آمیزش جنسی با شخص بیمار به فرد منتقل می شود
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
به شک شدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شک نمودن در چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، با یکدیگر ستهیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار). همدیگر خصومت نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهم جدال کردن. (آنندراج). تجادل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ ی ی)
درختی است. (منتهی الارب). یک نوع درختی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
به شک شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشکوک و در گمان و شک. (ناظم الاطباء) ، جنگجو و ستیزه جو و منازعه و مخاصمه کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تماری شود
لغت نامه دهخدا
رنجوری، و با لفظ پیچیدن ودادن مستعمل است، (آنندراج)، مرض و ناخوشی و رنجوری و ناتندرستی، (ناظم الاطباء)، ناتندرستی، ناخوشی، آزار، انحراف مزاج بر اثر تغییر وضع ساختمان یا عمل انساج، (دائره المعارف فارسی)، نالانی، رنجوری، رنج، درد، علت، ناخوشی، دردمندی، سقم، سقام، ناتندرستی، مقابل تندرستی و صحه، ظبظاب، سأم، (منتهی الارب)، آفت، (مهذب الاسماء)، شکو، شکیه، شکوی، شکاه، شکاء، (منتهی الارب)، وذاه، وذیه، وصب، نصب، وصم، (منتهی الارب)، سقم، داء، (دهار)، مرض، (ترجمان القرآن) :
ز بیماری او غمی شد سپاه
چو بیرنگ دیدند رخسار شاه،
فردوسی،
به بیماری اندر بمرد اردشیر
همی بود بیکار تاج و سریر،
فردوسی،
بدانگه که یابی تنت زورمند
ز بیماری اندیش و درد و گزند،
فردوسی،
به بیماری اندیشه را تیز کن
ز هر خوردنی سرد پرهیز کن،
اسدی،
لیکن گه سخنت پدید آید
از جان و دل ضعیفی و بیماری،
ناصرخسرو،
جسم راطبیبان و معالجان اختیار کنند تا هر بیماری که افتدزودتر آنرا علاج کنند، (تاریخ بیهقی)، از بیماری دموی و صفرایی بماءالشعیر ایمنی بود و اطباء عراق وی راماء مبارک خوانند و وی آن چیزیست که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد، (نوروزنامه)، و چون ایام رضاع به آخر رسید در مشقت تعلم و تأدب ... و مضرت درد و بیماری افتد، (کلیله و دمنه)،
بود بیماری شب جان سپاری
ز بیماری بتر بیمارداری،
نظامی،
به انتظار عیادت که دوست می آید
خوشست بر دل رنجور عشق بیماری،
سعدی،
چراغ از بهر تاریکی نگه دار
که بیماری توان بودن دگربار،
سعدی،
رنج بیماری تو گنج زر آورد ثمر
ای بسا درد که باشد بحقیقت درمان،
قاضی شریف،
بیدماغی باعث بیماری من گشته است
بیشتر سنگین شود بیماری از پرسیدنم،
صائب،
- امثال:
تن بیماری بهتر از کیسه بیماریست، (یادداشت مؤلف)،
- بیماری باریک، بیماری سل، (از آنندراج)،
- بیماری خواب، نام دو بیماری که با خواب آلودگی یا بیهوشی مشخص میشود یکی به اسم آنسفالیت لتارژیک ناشی از ویروس خاصی است و مسری است و در مخ جا میگیرد، دومی که ناشی از یکی از آغازیان بنام تریپانوزوم است در مناطق حارۀ افریقا شیوع دارد و بتوسط مگس معروف به تسه تسه انتقال داده میشود، (دائره المعارف فارسی)،
- بیماری دل، عشق:
نیست بر من روزه در بیماری دل زان مرا
روزه باطل میکند اشک دهان آلای من،
خاقانی،
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل،
مولوی،
- بیماری رشته، نام بیماری است که چیزی مانند تار ریسمان از بدن انسان بیرون آید، پیوک:
یکی را حکایت کنند از ملوک
که بیماری رشته کردش چو دوک،
سعدی،
رجوع به رشته و رجوع به پیوک شود،
- بیماری سنگین، بیماری گران که زود زائل نشود، (آنندراج)،
- بیماری گران، مرض شدید، بیماری سنگین و وخیم:
بیماری گران و بشب راندن سبک
روز آب چون بمن نرسد زان خران ده،
خاقانی،
دل گران بیماریی دارد ز غم
روز من چشم از جهان دربسته به،
خاقانی،
- بیماری نیوکاسل،
از امراض مسری مرغان، علائم عمده آن سرفه، عطسه و اختلالات عصبی است، (دائره المعارف فارسی)،
- بیماریهای بومی، امراض محلی، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای بیرونی، امراض خارجی، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای پراکنده، امراض انفرادی، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای پی، امراض عصبی، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای جهانگیر، امراض وبائی، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای روان، امراض روحی، (فرهنگستان ایران)،
- (درمان) بیماریهای روانی، شعبه ای از علم طب که بتشخیص و معالجۀ اختلالات روانی اختصاص دارد و کوشش منظم برای مطالعه و معالجۀ امراض روانی جهت بهبود دادن بوضع کسانی که در آسایشگاهها بسر میبردند بوسیلۀ فیلیپ پینل فرانسوی آغاز گردید، در آن حالی که مصلحین بشردوست قرن 19 برای وضع قوانین مبارزه میکردند دانشمندان بکشف علل اساسی اختلالات روحی اشتغال داشتند، امیل کرپلین آلمانی اولین دانشمندی بود که اختلال مشاعر را تشخیص داد و فروید با توجه به رفتار مریض و تاریخچۀ عاطفی وی پسیکانالیز را بنیان نهاد، درمان با شوک، درمان روحی، روشهای جدید جراحی روانی و روانپزشکی برای معالجۀ امراض روانی و بعضی امراض که ظاهراً جسمانی هستند بکارمیرود، (دائره المعارف فارسی)،
- بیماریهای زنانه، امراض نسوان، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای زهروی، بیماریهای عفونی که معمولاً بواسطۀ مقاربت سرایت میکند مانند سوزاک، (دائره المعارف فارسی)،
- بیماریهای کودکان، امراض اطفال، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای گرمسیر، امراض مناطق حاره، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای مغز، امراض دماغی،
- بیماریهای میزه راه، امراض مجاری بول، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای واگیر، امراض ساریه، (فرهنگستان ایران)،
- بیماریهای همه گیر، امراض وبائی، (فرهنگستان ایران)
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
تماماً. بتمامت. کاملاً. بالتمام: بتمامی ز عدو پای بباید برکند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390). نصراحمد... حال خویش بتمامی با ایشان براند. (تاریخ بیهقی). آنکس که آز بروی وی بتمامی چیره تواند شد... چشم خردش نابینا ماند. (تاریخ بیهقی). استوا، بتمامی جوانی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ناتندرستی ناخوشی مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماری
تصویر تماری
همگمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهشماری
تصویر بهشماری
ترجیح
فرهنگ واژه فارسی سره
درد، دردمندی، رنجوری، عارضه، علت، علیلی، کسالت، مرض، مریضی، ناخوشی
متضاد: سلامت، صحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیماری های گوناگون در خواب، دلیل است بر خوار شدن فریضت ها و سنتها. جابر مغربی
اگر کسی در خواب بیند که بیمار است، دلیل که دین او به فساد است و گفتار او را مردم به نفاق است و بعضی گویند که در آن سال بمیرد. اگر بینداز بیماری تندرست شده است و در خانه خویش نبود و با کس سخن نمی گفت، دلیل که بیماری بر وی دراز شود و برخطر بوده باشد که بمیرد، امااگر بیند که با مردمان مجالست می کرد و سخن می گفت، دلیل که زود از بیماری شفا یاد. ابراهیم کرمانی گوید: اگر بیند بیمار و برهنه است، دلیل که زود بمیرد. و معبران گفته اند که بیماری در خواب، دلیل بر فسق و فجور کند و غم و اندوه از قبل سلطان یا از قبل عیال بدو رسد. محمد بن سیرین
اگر کسی بیند که بیمار است و از علت خویش می نالید، دلیل که از غم ایمن شود. اگر از بیمار قانع و راضی و شاکر بود، تاویلش به نیکی و صحت است. اگر بیند بیمار و برهنه است، دلیل که اجلش نزدیک آمده باشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
مرضٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
Ailment, Illness, Morbidity, Sickness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
maladie, morbidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
malattia, morbidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بیماری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
недуг , болезнь , заболеваемость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
Erkrankung, Krankheit, Morbidität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
недуга , хвороба , захворюваність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
dolegliwość, choroba, chorobowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
疾病 , 发病率
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
অসুস্থতা , রোগ , রোগতা , অসুস্থতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
بیماری , بیماری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
dolencia, enfermedad, morbilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ugonjwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
hastalık, hastalık oranı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
질병 , 발병률 , 병
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
病気 , 発病
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
doença, morbidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
बीमारी , रोगिता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
penyakit, morbiditas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
อาการป่วย , โรคภัย , อัตราการเจ็บป่วย , โรคภัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
aandoening, ziekte, morbiditeit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
מחלה , מַחֲלָה , תחלואה
دیکشنری فارسی به عبری