جدول جو
جدول جو

معنی بتسیار - جستجوی لغت در جدول جو

بتسیار(بِتِ)
بلا. سختی. داهیه. (ناظم الاطباء). ظاهراً محرف پتسیاره (؟) می نماید و جای دیگر هم دیده نشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسیار
تصویر بسیار
زیاد، فراوان، به طور فراوان، اورت، به غایت، بی اندازه، جزیل، خیلی، درغیش، عدیده، غزیر، متوافر، معتدٌ به، مفرط، موفّر، موفور، وافر، کثیر
فرهنگ فارسی عمید
ظاهراً مصحف پیشیار است، قارورۀ بیمار، (فرهنگ جهانگیری)، پیسیار، سرشگ، قاروره، تفسره، دلیل، پیشاب، آب بیمار، بول، شاش، (یادداشت مؤلف) :
بر روی پزشک زن میندیش
چون بود درست بیسیارت،
رودکی،
و رجوع به پیشیار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
رفتن. (تاج المصادر بیهقی). سیر. (ناظم الاطباء) (متن اللغه) (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به سیر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
پهلوی وسیار مرکب از وس. ساختمان کلمه واضح نیست. در پارسی باستان وسی دهار ’بسیار گرفته، داشته’ قیاس کنید با وسی کار پهلوی ’نیبرگ 236’ و رجوع به اسفا 1:2 ص 192 شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). چندین و زیاد و متعدد و کثیر و فراوان و خیلی و بینهایت. (ناظم الاطباء). کثیر. (ترجمان القرآن). مرادف بسی است مقابل کم و اندک. (آنندراج). وافر. بسی. فراوان و متعدد و زیاد. (فرهنگ نظام). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 202 شود:
کس فرستاد بسر اندر عیار مرا
که مکن یاد بشعر اندر بسیار مرا.
رودکی.
رخم بگونۀ خیری شده است از انده و غم
دل از تفکر بسیار خیره گشت و دژم.
خسروانی.
وان مردگان در آن چهار دیوار بمانند سالیان بسیار. (ترجمه تفسیر طبری).
چو آب اندر شمر بسیار ماند
زهومت گیرد از آرام بسیار.
دقیقی.
مر او را گهر داد و دینار داد
گرانمایه یاقوت بسیار داد.
فردوسی.
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت.
فردوسی.
چو آن پیکر پرنیان دید شاه
دژم گشت و بسیار کردش نگاه.
فردوسی.
از خوردن بسیار شود مردم بیمار.
فرخی.
بسیار پیش همت تو اندک
دشوار پیش قدرت تو آسان.
فرخی.
زین دست بدان دست بمیراث تو دادند
از دهر بدان شه را این ملکت بسیار.
منوچهری.
دست بر پر زد و بر سر زد و بر جبهت
گفت بسیاری لاحول و لاقوت.
منوچهری.
زهدانکتان بچۀ بسیار گرفته.
منوچهری.
احمد بن الحسن... به بلخ آمد با خوبی بسیارو نواخت. (تاریخ بیهقی). حاجب غازی... در آن نواحی... بسیار لشکر بگردانیده و فراز آورده. (تاریخ بیهقی). ما بسیار نصحیت کردیم و گفتیم... فرزندان و حشم بسیار دارد. (تاریخ بیهقی). و هرگه که از حدیثی بحدیث دیگر روم بسیار بگویم ولیکن گفته اند بسیاردان بسیارگوی باشد. (قابوسنامه). بسیار گفتن دوم بیخردیست. (قابوسنامه).
یکی ز ما و هزار از شما اگرچه شما
چو مار و مورچه بسیار و ما نه بسیاریم.
ناصرخسرو.
گرچه بسیار بود زشت، همان زشت است
زشت هرگز نشود خوب به بسیاری.
ناصرخسرو.
تا جاماسب برفت و به بسیار شفاعت اسفندیار بیامد. (مجمل التواریخ والقصص). و مالی بسیار در آن وجه نفقه کرد. (کلیله و دمنه) .و بر گناه اندک عقوبت بسیار فرماید. (کلیله و دمنه). سخن بلیغ با معانی بسیار از زبان مرغان و بهایم و وحوش جمع کردند. (کلیله و دمنه).
تا ترا حلقۀ انگشتریی بود دهان
به نگین کردی از آن زمرد بسیاربها.
مختاری.
اندک شمر ار دوست تو را هست هزار
ور دشمن تو یکی است بسیارشمار.
یوسفی.
حرف عین را از بسیار گونه نبشته اند. (راحهالصدور راوندی).
- بسیارآب، پرآب: شراب هیچکارۀ بسیارآب. (منتهی الارب). چاه بسیارآب. مهو، شیر بسیارآب. (السامی فی الاسامی) : و از آن (از انگور) دو نوع است... یکی پرنیان دوم کلنجری، تنک پوست، خردتکس، بسیارآب. (چهارمقالۀ نظامی عروضی) .و این هر دو دیه را کاریزیست بسیارآب... (تاریخ قم ص 68).
- بسیاربر، بارآور و مثمر. (ناظم الاطباء).
- بسیار بودن، متعدد و بیشمار بودن. (ناظم الاطباء) :
زبان سوسن گفتم سخن نگوید؟ گفت
ثنای خسرو بسیاربخش کم پندار.
عمادی (از سندبادنامه ص 126).
بسیار دردمندی بود که به تندرستی رساند. (منسوب به اردشیربابکان، نقل از مرزبان نامه). بسیارخون ریختن بود که از بسیار خون ریختن بازدارد. (منسوب به اردشیربابکان، از مرزبان نامه). از بسیار اندکی و از هزاران یکی بیش نیست. (جهانگشای جوینی).
به عذر از پی مرد بشتافتند
بجستند بسیار و کم یافتند.
سعدی (بوستان).
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است
وقت عذر آوردنست استغفراﷲالعظیم.
سعدی (غزلیات).
بزرگان پس رفته نشتافتند
که بسیار جستندو کم یافتند.
امیرخسرو.
دارم آن سر که سری در قدمت اندازم
وین خیالی است که اندر سر بسیارانست.
سلمان (از فرهنگ نظام).
بسوی کعبه راه بسیار است.
قاآنی.
، خلف بن بسیل. از علمای اندلس است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
هرچیز که آن در نظر زشت و قبیح نماید. (برهان). پتیار. پتیاره. هرچیز که در نظر بد و مکروه نماید. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). و رجوع به پتیار و پتیاره شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مشقت. رنج. محنت. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (از فرهنگ شعوری ورق 162). درد. پتیاره. (فرهنگ فارسی معین) :
به وزن عدلش میزانهای ظلم سبک
به عون رایش بتیارهای دهر سلیم.
ابوالفرج رونی.
، برانگیختن غبار را. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
زیاد، فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتیار
تصویر بتیار
رنج مشقت، زشت قبیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
((بِ))
زیاد، متعدد، فراوان، دارای کمیت بزرگ نامعلوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
به وفور
فرهنگ واژه فارسی سره
رنج، محنت، مشقت، زشت، قبیح
متضاد: زیبا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انبوه، بس، بسی، بغایت، بی اندازه، بی حد، بیش، بی شمار، بی مر، بی نهایت، جزیل، خیلی، زیاد، سخت، شدید، عدیده، فاحش، فراوان، کثیر، کلان، مشبع، متعدد، معتنابه، سرشار، مفرط، وافر، هنگفت
متضاد: اندک، قلیل، کم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
جدًّا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
Greatly, Many, Much, Numerous, Numerously, Vastly, Very
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
énormément, nombreux, beaucoup, très
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
enormemente, muitos, muito, numeroso, numerosamente, vastamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
sana, wengi, nyingi, kwa wingi, kwa kiasi kikubwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
значительно , многие , много , многочисленный , многочисленно , очень
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
großartig, viele, viel, zahlreich, erheblich, sehr
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
значно , багато , численні , численно , дуже
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
bardzo, wielu, dużo, liczne, licznie, ogromnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
بہت زیادہ , بہت , بڑی تعداد میں , وسیع پیمانے پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
খুব , অনেক , প্রচুর , প্রচুর সংখ্যায় , অত্যন্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
büyük ölçüde, birçok, çok, sayısız, çok sayıda, geniş ölçüde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
notevolmente, molti, molto, numeroso, numerosiamente, vastamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
매우 , 많은 , 많이 , 수없이 , 막대하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
非常に , 多い , たくさん , 多くの , 多く , とても
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
מאוד , הרבה , רבים , במספר רב , במידה רבה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
अत्यधिक , कई , बहुत , अनेक , बहुतायत में
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
sangat, banyak, secara luas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
อย่างมาก , หลาย , มาก , มากมาย , อย่างมากมาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
极大地 , 许多的 , 很多 , 众多的 , 众多地 , 非常
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
enormemente, muchos, mucho, numeroso, numerosa, muy
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
enorm, veel, talrijk, zeer
دیکشنری فارسی به هلندی