جدول جو
جدول جو

معنی ببق - جستجوی لغت در جدول جو

ببق
(بَ)
یاقوت گوید، رهنی هنگامی که از بلاد کرمان نام میبرددر شرح خبیص می گوید: ’بناحیتها خبق و ببق’ و من ندانستم مقصود از خبق و ببق چیست. (از معجم البلدان). ظاهراً نام محلی بوده است چنانکه در مقامات عرفای بم آمده است که ’پیر محمد... به بم آمد و... چند روزی حکومت کرد و ببق و خبیص را به تالان داد. و جبال بارز وچند محال دیگر را’. و رجوع به حواشی تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 256 و مرآت البلدان ج 1 ص 162 شود، پا گرفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ببک
تصویر ببک
(پسرانه)
مردمک چشم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبق
تصویر نبق
بار درخت سدر، میوۀ درخت سدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصق
تصویر بصق
تف کردن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشق
تصویر بشق
با چوبدست زدن، تیز نگریستن، باز ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبق
تصویر شبق
آزمندی به مقاربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبق
تصویر دبق
داروش سپستان از گیاهان، تله چسبی برای پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبق
تصویر خبق
آواز، تارا گیاهی دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبق
تصویر حبق
نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبق
تصویر ثبق
پر آبی، تیز روی، زود اشکی
فرهنگ لغت هوشیار
سامه بند آنچه بر سر آن در اسپدوانی و تیراندازی سامه (شرط) بندند، نپی (قرآن مجید) به گواژ، یاد گیری با این آرش تنها در فارسی به کار می رود پیشی گیرنده پیش افتاده پیش افتادن روسش آنچه که بر سر آن در مسابقه اسب دوانی و تیر اندازی شرط بندند، مقداری از کتاب که همه روزه آموخته شود، جمع اسباق، قرآن. پیش افتادن سبقت گرفتن، پیشی سبقت. یا سبق تصمیم. تصمیم قبلی با نقشه معین قبل از ارتکاب جرم. یا سبق ورمایه. عقدیست به منظور پیشی گرقتن و غلبه بر دیگری در اسب دوانی تیر اندازی شمشیر زنی و آلات جنگی دیگر در مقابل مبلغی معین که به برنده تعلق خواهد گرفت با شرایط آن که در کتابای فقه مندرج است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبق
تصویر زبق
بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربق
تصویر ربق
ریسمان بند، گوشه، دسته دسته چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برق
تصویر برق
روشنی میباشد که آنرا بفارسی درخش گویند، آذرخش، صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذق
تصویر بذق
راهنما، که، سبک رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوق
تصویر بوق
شیپور، شاخ میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببا
تصویر ببا
در خانه، در سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزق
تصویر بزق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحق
تصویر بحق
براستی، بدرستی، عادلانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقبق
تصویر بقبق
هرزه گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلق
تصویر بلق
در بگشادن، واگشادن در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبق
تصویر آبق
گریخته، گریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بثق
تصویر بثق
سر چشمه، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتق
تصویر بتق
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخق
تصویر بخق
پیس چشم
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است بای یکی از سازها سازی است از مقیدات آلات ذوات النفخ بطول یک وجب و دارای سوراخهای و زبانه هایی بر دهانه آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسق
تصویر بسق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببه
تصویر ببه
پارسی تازی گشته پیه نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببو
تصویر ببو
بی تجربه، جاهل، ابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببل
تصویر ببل
بابل
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ببر پستانداری از تیره گربه ها جزو راسته گوشتخواران که بیشتر در آسیای مرکزی و جنوبی پراکنده است. بدن این حیوان در قسمت پشت و پلو و اندامها برنگ نارنجی زیباست و بتدریج ناحیه زیر شکم بسفیدی میگراید و زیر گردن و گونه ها نیز سفید است. ضمنا روی بدن حیوان خطوط سیاه رنگ نواری شکل بفواصل مختلف دیده میشود. بیدستر وبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبق
تصویر طبق
برپایه، بر پایه، تال، ترینان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برق
تصویر برق
درخش، کهربا، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبق
تصویر آبق
آبک، سیماب
فرهنگ واژه فارسی سره