جدول جو
جدول جو

معنی بایکر - جستجوی لغت در جدول جو

بایکر
(یِ کَ)
سبب. موجب. جهت. علت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باکر
تصویر باکر
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایر
تصویر بایر
ویران، خراب، فاسد، زمینی که در آن زراعت نکنند
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
دهی از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
رجوع به ایگر و دزی ج 1 ص 46 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
زمین خراب نامزروع. (از منتهی الارب). بائره یا بائر. مقابل آباد. مقابل دایر. لم یزرع. غیر مزروع. نامزروع و تأنیث آن بائره است. (آنندراج). زمین خراب. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ویران. بی بنا. بی زرع و کشت. خاک مرده. ناآباد. غیر ذی زرع. زمین ناکشته که به زرع و درختکاری آباد نشده باشد. ج، بور. (از اقرب الموارد). زمین ویران: طاهر نصرآبادی در احوال میرزا ابوالحسن نوادۀ میرابولمعالی نوشته که میرابوالمعالی در خدمت شاه عباس ماضی کمال اعتبار داشت، رقمی به او عنایت کرده بود که هر زمین بایری که در آن ولایت باشد آبادان کند جهت خود، چنانچه شصت ودو تومان از مال او به سیورغال مقرر بوده. (از آنندراج).
لگد کنند و چرند آنچه گندم و سبزه است
چنانکه دایر و بایر شود همه یکسان.
ظهیرالدوله صفا.
، آرزو. میل. تمنا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بائک. شتر فربه. (آنندراج). ناقه بائک. ج، بوک، بیّک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرکز دهستان بایک 150هزارگزی شمال تربت حیدریه، سکنۀ آن 5149 تن، شغل مردم زراعت و کسب و مالداری، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)، مقام، و رجوع به پایه شود
دهستانی از شهرستان تربت حیدریه در باختر شوسۀ مشهد به زاهدان مرکب از 10 آبادی، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
والنتین. از سرداران انگلیسی معروف به باکرپاشا. او بسال 1825 میلادی بدنیا آمد و در سال 1888 میلادی درگذشت. در جنگهای کریمه شرکت داشت، در سال 1873 به ایران مسافرتی کرد. بعداً بعنوان یک افسر به استخدام ارتش ترکیه درآمد، و آنگاه از سرداران بزرگ مصر شد (1882). از کتب معروف او ’انگلستان و روسیه در خاور میانه’ است، جنسی از خیار که آنرا بادرنگ خوانند. (از آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع). خیار پاییزه و آن غیر از خیارتره است. (لغت محلی شوشتر). نوعی از خیار که بادرنگ گویند. (ناظم الاطباء). قسمی از میوه که نام آن خیار و نام دیگرش بادرنگ است. اکنون هم در بعضی از بلاد ایران خیار را بالنگ گویند. (از فرهنگ نظام).
- خیار بالنگ، (ناظم الاطباء). خیار سبز معمولی مقابل خیار شنگ (یاشمش) یعنی خیار چنبر. (یادداشت مؤلف)
هنری. از طبیعی دانان انگلیسی که در سال 1774 میلادی درگذشت. او درباره حیوانات تک سلولی به تحقیقات مهمی پرداخته است
لغت نامه دهخدا
(کِ)
بامداد. (ناظم الاطباء). علی الصباح. (آنندراج). ابتدای صبح. پگاه: خرج الی المسجدباکراً و الی الصلاه فی اول وقتها، پگاه بسوی مسجد رفت و نماز اول وقت گزارد. (از تاج العروس). بکره. اتاه باکراً، یعنی بامداد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بِ کِ)
جزیرۀ بیکر، جزیره ای کوچک مرجانی بمساحت 2/6 کیلومتر مربع در اقیانوس کبیر مرکزی نزدیک استوا متعلق به ایالات متحدۀ امریکا. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
یکی از امراء نوروز: نوروز بهزیمت میرفت چون به در هرات رسید فخرالدین پسر شمس الدین کرت او را بشهر دعوت کرد. نوروز در آن باب متفکر شد امراء او بابکر و ساربان و سدوم گفتند: ای امیر... (تاریخ مبارک غازانی چ انگلستان 1358 هجری قمری ص 112)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از ایلات کورکور هفت لنگ بختیاری، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
تحریم. کسی را در بن بست قرار دادن از جهت بی اعتنائی چنانکه تاجر را از خرید و فروش و کسی را از جهت گفتگو و خانواده ای را ازجهت آمد و رفت. این اصطلاح انگلیسی است و نخستین مورد استعمال آن بعد از سال 1879م. است. در این سال یکی از نمایندگان ایرلند بنام پارنل برای حفظ حقوق روستائیان ایرلند ازیشان جمعیتی تشکیل کرد. این جمعیت به اقداماتی متوسل شد که ازآن جمله یکی پایداری در برابر مالکین و از دست ندادن اراضی و دیگری بایکوت کردن دشمنان جمعیت بود. کسانی که از طرف جمعیت روستائیان محکوم به بایکوت می شدند، در زحمت سخت می افتادند. زیرا هیچ یک از افراد ایرلند با ایشان معاشرت و معامله نمیکرد و حتی ملازمان و خدمه نیز ایشان را ترک میگفتند و چون این عمل نخست درباره بویکوت نامی از افسران انگلیسی اجرا شده بود بدین اسم موسوم شد. رجوع به تاریخ قرن نوزدهم و معاصرآلبرماله ترجمه آقای نصراﷲ فلسفی ص 199 به بعد شود. این کلمه در فرهنگ نظام به صورت بایکات آمده است
لغت نامه دهخدا
این کلمه مرادف بندآب در نسخه ای از لغت نامۀ اسدی در کلمه ورغ آمده است: ورغ بندآب باشد یعنی بیکر (؟)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایکر
تصویر ایکر
یونانی تازی گشته سوسن زرد وچ (وج تازی گشته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایر
تصویر بایر
زمین خراب، نا مزروع، خاک مرده، ویران، بی بنا، بی زرع وکشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکر
تصویر باکر
بامداد سپیده دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایر
تصویر بایر
((یِ))
خراب، لم یزرع
فرهنگ فارسی معین
کویر، لم یزرع، موات، نامزروع، هامون، خراب، نامسکون، ویران، ویرانه
متضاد: آباد، دایر، معمور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دست نخورده
فرهنگ گویش مازندرانی