جدول جو
جدول جو

معنی بایسنقر - جستجوی لغت در جدول جو

بایسنقر
(سُ قُ)
نام عده ای از شاهزاده گان تیموری و غیرتیموری. و ظاهراً صحیح آن بای سنقور است که بایسنقر نیز نوشته شود، چاه فراخ و ژرف. (از آنندراج) (از منتهی الارب). ج، بوائن. و رجوع به باین شود، طلاقی که رجعت در آن درست نباشد. و هی فاعله بمعنی مفعوله. (آنندراج) (منتهی الارب). و رجوع به باین شود
لغت نامه دهخدا
بایسنقر
(سُ قُ)
نام یکی از فرزندان سلطان ابوسعید گورکانی که در اوائل شوال 869 هجری قمری بدنیا آمد و سلطان بدین مناسبت جشنی عظیم بر پا داشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 83 شود
از امرای بابری هندوستان مقتول در 1043 هجری قمری (1633م). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 56 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ قُ)
مرکّب از: بای + سنقر، و سنقور مرغی شکاری است از جنس چرغ که شنقار نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ دُ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 18 هزارگزی جنوب مرکز بخش. آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت، چوبداری، قالی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ دُ)
نام طایفه ای از ترکمانان که در زمان حکومت تیموریان و خصوصاً سلطان میرزا بایسنقر شوکت و شکوهی یافتند و چون به مخالفت میرزا بایسنقر و موافقت مسیح میرزا پسر امیر حسن بیک اتفاق نمودند در جنگ قراباغ از میرزا بایسنقر شکست خوردند. مسیح میرزا با اکثر بایندریه به قتل رسیدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 436).
لغت نامه دهخدا
(یَ)
متمول. ثروتمند:
رعیت از تو چو بایسار شود
از برای تو جان سپار شود
چون نیابد یسار بگریزد
با عدوی تو بر بیامیزد.
سنائی.
و رجوع به یسار شود، تحریم امتعه
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ قُ)
رجوع به آقسنقر شود
لغت نامه دهخدا
(سُ قُ)
پسر شاهرخ و نوۀ تیمور گورکانی (فوت 837 هجری قمری/ 1433م.) او در سال 802 هجری قمری بدنیا آمد و بقول دولتشاه ’جمالی داشت با کمال... و از سلاطین روزگار بعد از خسرو پرویز چون بایسنقر سلطان کسی به عشرت و تجمل معاش نکرد، شعر ترکی و فارسی را نیکو گفتی و فهمیدی، به شش قلم خط نوشتی. شبی از فرط شراب به فرمان رب الارباب بخواب گران فنا گرفتار شد و سکنۀ هرات سبب آن وفات سکته پنداشتند و وقوع این واقعه... در دارالسلطنۀ هرات در باغ سپید بود در شهور سنۀ سبع و ثلاثین و ثمانمائه (837 هجری قمری) و عمر او سی وپنج سال بوده. (از تذکرۀ دولتشاه ص 350). صبح شنبۀ هفتم جمادی الاولی سنۀ سبع و ثلثین و ثمانمائه از عالم فانی بجهان جاودان منزل گزید... یکی از فضلای وقت این رباعی در تاریخ وفاتش نظم نمود:
سلطان سعید بایسنقر سحرم
گفتا که بگوبه اهل عالم خبرم
من رفتم و تاریخ وفاتم اینست
بادا بجهان عمر دراز پدرم.
ازو سه پسر بیادگار ماند: میرزا رکن الدین علاءالدوله، میرزا سلطان محمد، میرزا ابوالقاسم بابر. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 623). مقدمه ای به امر بایسنقر بر شاهنامۀ فردوسی نوشته شده است که بقول ملک الشعراء بهار ’سرتاسر خلاف حقیقت و خلاف منطق و برضد تاریخ می باشد’. (سبک شناسی ج 3 ص 91). پادشاهی خوش طبع و خوش سخن وهنرپرور و عیاش بود... آنقدر که ممکن بود عالم را به خوشی گذرانید، ازوست این مطلع:
ندیدم آن دو رخ اکنون دو ماهست
ولی مهرش بسی در جان ما هست
و تخلص این غزل این است:
غلام روی او شد بایسنقر
غلام روی خوبان پادشاه است.
(از مجالس النفایس ص 125 و 314).
او مؤسس و بانی زیباترین کتاب نویسی در ایران است و در تحت حمایت او چهل نفر کاتب و خطاط به راهنمائی مولانا جعفر تبریزی که خود او نیز شاگرد عبدالله بن میر علی است به استنساخ کتب مشغول بودند. وی بوسیلۀ پرداخت دستمزدهای گزاف و اعطاء انعامات شاهانه هنرمندترین استادان خط و تذهیب را نزد خود نگاه می داشت و آنان برای وی ظریف ترین آثار صنعتی را در خط و تذهیب و جلدبندی و صحافی به ظهور می آوردند. کتابهای کتاب خانه وسیع این شاهزاده هم اکنون در تمام جهان متفرق است و هرجا که هست در کمال حرمت و دقت نگاهداری میشود. (از سعدی تا جامی ص 431). حافظ ابرو تاریخ کبیر خود را بنام او نوشت که به زبدهالتواریخ معروف است و فصیحی خوافی آن را مجمع التواریخ سلطانی میخواند و ظاهراً در 829 یا 830 هجری قمری خاتمه یافته است. و نیز رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 596 و 622 واز سعدی تا جامی ص 133، 411، 420، 437، 474، 511 و سبک شناسی ج 3 ص 235، 245 و فهرست رجال حبیب السیر و فهرست کتاب خانه سپهسالار ص 517 و 659 و 667 و نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه شاهنشاهی ص 6 و 121 و 122 و مقدمۀ ذیل جامع التواریخ چ بیانی ص ق، ل، ن، اب، اپ شود
لغت نامه دهخدا
(سُ قُ)
از امرای آق قویونلو است. در 896 هجری قمری بجای پدرش یعقوب میرزا به حکومت رسید و تا 898 حکومت کرد. از طرف شاهزادگان بایندری امیر مسیح میرزا پسر حسن بیگ به مخالفت او برخاست و از بایسنقر شکست خورد و به قتل رسید و بایسنقر در تبریز باستقلال به حکومت پرداخت ولی رستم بیگ پسر مقصودبیگ با او از در مخالفت درآمد و سرانجام بایسنقر در جنگ با ابیه سلطان سردار رستم بیگ پس از یک سال و هشت ماه حکومت بقتل رسید. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 187 و 440-436 و مرآت البلدان ج 1 ص 402 و از سعدی تا جامی ص 459 و رجال حبیب السیر ص 225 و عالم آرای عباسی ص 22 و 23 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ نِ سُ قُ)
ابن شاهرخ. در خراسان با عمزادۀ خود میرزاشاه محمود جنگ کرده بر او فائق آمد. استراباد و آذربایجان را نیز به ضبط خود آورد و در جنگی با جهان شاه پسر قره یوسف ترکمان شکست یافت و بگریخت و در 863 ه. ق. درگذشت
لغت نامه دهخدا
شاه شاه ابن بابر بن بایسنقر، ابن بابربن بایسنقر بن شاهرخ بن تیمور. (امیر در خراسان 861- 863 هجری قمری). (طبقات سلاطین اسلام شجرۀ ضمیمه ص 239)
لغت نامه دهخدا
(سُ قُ)
غیاث الدین. فرزند سلطان محمود میرزا حکمران بخارا که پس از فوت پدرش سلطان محمود (در ربیع الاخر سال 900 هجری قمری) از بخارا به سمرقند آمد و بجای پدر بنشست و با سلطان محمودخان پسر یونس خان که داعیۀ تسخیر ماوراءالنهر را داشت جنگید و او را شکست داد و برادر خود سلطانعلی را که داعیۀ مخالفت داشت میل کشید. در اواخر کار با امرای ترخانی درافتاد. امیر علیشیر نوائی گوید: بایسنقر میرزا پسر دولت اثر سلطان محمود میرزا بود، به لطافت حسن و جمال وکثرت فضل و کمال آراسته و خط نستعلیق را بغایت خوب مینوشت. بکرات و مرات ملاسلطانعلی تعریف خط او میکرده، در دیوان غزل عادلی تخلص میکرد. ازوست این مطلع:
کاش در عشق بتی دیوانه ای باشد کسی
ترک عالم کرده در ویرانه ای باشد کسی.
(از مجالس النفایس ص 474).
و رجوع به حبیب السیرچ خیام ج 4 صص 231- 223 و 245 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بایسار
تصویر بایسار
متمول، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار