- باکیه
- (ماده نر) : گریان
معنی باکیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی بانکدار بایگدار
گیاهی از تیره پنیرکیان که یک ساله است و ساقه اش ببلندی یک متر میرسد. برگهایش مانند خطمی متناوب و پهن و پنجه یی و سبز تیره گلهایش منفرد و زرد رنگ است و قسمت مرکزی گلبرگها بسرخی میگراید
کهنه دیرینه
تانیث باکر، دوشیزه، زن نارسیده، زن مرد ندیده، پاک
مادینه باقی باز مانده، ماندنی مونث باقی: آثار باقیه، جمع باقیات بواقی
پیاله، بادیه
بوی تند
پوپک، دوشیزه
شگفت انگیز
صحرا و بیابان، خرابه
مونث زاکی
ازگروهیان که علی علیه السلام راخدای پیکرپذیرفته می دانستند
دختری که هنوز شوهر نکرده، دوشیزه
از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، پیاله، ظرف شیشه ای بزرگی که در آن شراب می ریختند، کاسه، بادیه
صحرا، بیابان، هامون
کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز و مانند آن، طاس
کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز و مانند آن، طاس
میوه ای سبز رنگ و مخروطی شکل که مصرف خوراکی و دارویی دارد، گیاه این میوه با برگ های پهن و گل هایش درشت زرد و سفید، نوعی شیرینی که از آرد، تخم مرغ، نشاسته، شکر، روغن و ماست تهیه می شود و معمولاً همراه زولبیا مصرف می شود
مؤنث واژۀ باقی، پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است
((یِ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی با برگ های پهن پنجه مانند، شبیه برگ ختمی، میوه اش سبز و دراز است، به صورت پخته شده و درخورشت مصرف می شود، نوعی شیرینی که از نشاسته و شکر و روغن و ماست درست کنند
گریه کننده
گریه کننده، جمع بکاه
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک فشان، گریه ناک، اشک باران، اشک ریز، گریه گر، گرینده، گریه مند، اشک بار