جدول جو
جدول جو

معنی باکفایت - جستجوی لغت در جدول جو

باکفایت
باعرضه، باجربزه، شایسته، لایق
تصویری از باکفایت
تصویر باکفایت
فرهنگ فارسی عمید
باکفایت
(کِ یَ)
از با+ کفایت، لایق. قابل. باوقوف. (ناظم الاطباء). و رجوع به کفایت شود
لغت نامه دهخدا
باکفایت
لایق، قابل
تصویری از باکفایت
تصویر باکفایت
فرهنگ لغت هوشیار
باکفایت
((کِ یَ))
کافی، باعرضه، شایسته، مقابل بی کفایت
تصویری از باکفایت
تصویر باکفایت
فرهنگ فارسی معین
باکفایت
باجربزه، باعرضه، کاردان، باوجود، شایسته، لایق
متضاد: بی کفایت، نالایق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کفایت
تصویر کفایت
بس کردن، بس بودن، کافی بودن، بس شدن، شایستگی در ادارۀ امور، کافی
کفایت داشتن: لیاقت و شایستگی داشتن
کفایت کردن: کافی بودن، بس بودن، از عهده کسی یا انجام دادن امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند، اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند، این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد، در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام، دسته های انبوهی براه می افتاد که فرشته های (ژنی) زمین و حاصلخیزی بانقاب درآن نمایش داده میشدند، این دسته ها سبب ایجاد نمایشهای منظمی گردید که همان کمدی و تراژدی و درام های هجایی باشد و مدتها ریشه و منشاء خود را محفوظ نگاهداشت، در دورۀ رومی و از اول قرن دوم قبل از میلاد اسرار دیونیزوس با همان مختصات و آزادیهای بی حد و حصر در ایتالیای جنوبی و مرکزی رواج یافت و مورد استقبال مردم نیمه متمدن آن نواحی قرار گرفت، سنای روم درسال 186 قبل از میلاد برگزاری این جشنها را ممنوع ساخت ولی فرقه های عرفانی، سنن و آداب دیونیزوس را حفظ کردند، رجوع به فرهنگ اساطیر یونان تألیف بهمنش ج 1 ص 261 شود، معروفترین باکانت های یونان، باکانت های بئوسی و فوسید بودند، در موزه های اروپا تابلوها و مجسمه های بدیعی از باکانت توسط نقاشان بزرگ باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ژیلبر دو. نام سپهبد فرانسه بروزگار شارل هفتم و یکی از یاران ژاندارک. (حدود 1380-1463 میلادی)
لوئیز دو. دخترخواندۀ ملکۀ آن دتریش ومحبوب لوئی سیزدهم. مولد وزینیو. (1618-1665 میلادی)
مادام ماری مادلن دو. ادیبۀ فرانسوی. مولد پاریس. (1634-1693 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مرکّب از: با + کیاست، زیرک. ظریف. ظریفه. کیّس. عاقل. فهیم. لبیب. و رجوع به کیاست شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
منسوب به باکسایا از قراء نزدیک بغداد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
ابومحمد عباس بن عبداﷲ باکسایی معروف به ترقفی. از بزرگان حدیث بود و بسال 268 هجری قمری درگذشت. او منسوب به باکسایا از قراء بغداد است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شهری است بین بندنیجن و بادرایای بغداد و از نواحی نهروان. (ازمعجم البلدان) (مراصد الاطلاع). قصبه ایست بین بغداد و واسط. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 205) و گویند قباد برای تعمیر آن شهر عده ای را بدانجا کوچانید. (از معجم البلدان). بادرایا و باکسایا دو قصبه است و با چندین موضع از توابع بیات است و در محصول و آب و هوا مانند دیگر ولایات عراق عرب است. (از نزهه القلوب ج 3 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(کِ یَ)
مرکّب از: بی + کفایت، بی لیاقت. که از عهدۀ کاری برنیاید. رجوع به کفایت شود
لغت نامه دهخدا
نام تصنیفی است از اوری پید که برای باکوس رب النوع شراب ساخته شده و مفادش اینست: پانته پادشاه شهر تب در زمان حکمرانی خود عبادت باکوس را با آن اعمال قبیج و زشت منع کرد، عبادت چنین بود که در هر سال در مدت چند روز معین زنان شهر از هر طبقه عریان می گشتند و پوست ببر یا پلنگ بخود می بستند و سر و پابرهنه به کوهستانها می رفتند و شراب فراوان میخوردند و بهمه گونه فسق و فجور می پرداختند، از جمله آگاوه مادر پادشاه در ایام این جشنها بازنان دیگر بهمان کارها اشتغال میورزید، پانته برای منع مادرش از این کارها به کوهستانی که در آنجا عید باکوس را گرفته بودند برفت، ولی بهره مند نشد زیرا مادر پادشاه با زنان دیگر او را گرفتند و کشتند و از فرط مستی و قوت شهوت ندانستند که او پادشاه تب است، پس از کشته شدن پانته سرش را بریدند و بشهر بردند و بمردم گفتند: این گراز یا بچه شیری بود که در کوهستان پدید آمد و مجلس عیش ما را بهم زد ما هم بقوت باکوس او را گرفتیم و سرش را بریدیم، اوری پید میخواسته درضمن تصنیف بمردم بفهماند که دین باکوس بقدری محکم وقوی است که اگر پادشاهی هم برضد آن باشد، مادرش سر او را میبرد، (از ایران باستان ج 3 ص 2326 و 2327)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
بسندگی، قابلیت و لیاقت، شایستگی، کاردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با کفایت
تصویر با کفایت
کار آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
((کِ یَ))
بس بودن، بس شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
بسنده، بسندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی صلاحیت، بی عرضه، بی لیاقت، ناقابل، نالایق
متضاد: باعرضه، باکفایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیاس، سیاستمدار، زیرک، هوشمند، کاردان، مدبر
متضاد: بی تدبیر، بی کیاست، نامدبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
Adequacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
adéquation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
התאמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
적합성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
kecukupan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
पर्याप्तता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
geschiktheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
достаточность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
adeguatezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
suficiencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
адекватність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
adekwatność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
Angemessenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
adequação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
足够
دیکشنری فارسی به چینی