جدول جو
جدول جو

معنی باکتری - جستجوی لغت در جدول جو

باکتری
موجود زندۀ تک سلولی با شکل های مختلف کروی، بیضی، میله ای و مارپیچی و دارای سیتوپلاسم و هسته که بعضی از انواع آن برای انسان، جانوران و گیاهان مضر و بیماری زاست
تصویری از باکتری
تصویر باکتری
فرهنگ فارسی عمید
باکتری(تِ)
این واژۀ فرانسوی عیناً از زبان فرانسه اخذ و پذیرفته شده است. (ازلغات مصوبۀ فرهنگستان). باکتریها ساده ترین موجودات زنده و تمام آنها تک یاخته ای اند، اختلاف جنس در آنها دیده نمیشود و تکثیر آنها بوسیلۀ دو نیمه شدن از طرف عرض و یا از طرف طول است. هیچیک از آنها کلروفیل ندارند و بیگانه خوار می باشند. یعنی بحالت انگل و طفیلی در محیطهای غذایی یا بر روی موجودات زندۀ دیگر زندگی میکنند، فقط در میان آنها بعضی از انواع میتوان یافت که با نداشتن کلروفیل خودخوار می باشند و میتوانند ازت را مستقیماً از هوا بگیرند و با مواد معدنی ترکیب کنند و مواد آلی بسازند، باکتریها در همه جا پراکنده و در طبیعت فراوانند، هر جا مادۀ غذایی بیابند بسرعت تکثیر و فزونی می یابند و همین که محیط پرورش آنها نامساعد شود بحالت زندگی نهفته بسرمیبرند این وضع زندگی موجب آن شده است که در گرد و غبار هوا و آب شیرین و آب دریا و غیر آن پراکنده شوند. باکتری ها را گاهی میکرب هم میگویند، ولی نام میکرب بر تمام موجودات زندۀ تک یاخته ای اطلاق میشود که باید آنها را با میکرسکپ دید، بدین ترتیب هر باکتری میکرب است ولی هر میکرب باکتری نیست. از باکتری های مشهور باکتری سرکه و باسیل سیاه زخم را میتوان نام برد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 134 و روش تهیۀ مواد آلی ص 173 شود
لغت نامه دهخدا
باکتری
موجود ذره بینی، میکروب
تصویری از باکتری
تصویر باکتری
فرهنگ لغت هوشیار
باکتری((تِ))
میکروب، موجود ریز ذره بینی که با چشم غیرمسلح دیده نمی شود
تصویری از باکتری
تصویر باکتری
فرهنگ فارسی معین
باکتری
باسیل، موجود ذره بینی، میکرب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باغتره
تصویر باغتره
کشتزار خربزه، هندوانه، خیار و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باکوره
تصویر باکوره
میوۀ نارس، میوۀ نورسیده، نوبر، اول چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باختری
تصویر باختری
مربوط به باختر، غربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باربری
تصویر باربری
کار و شغل باربر، بار بردن، حمل و نقل، بنگاهی که به حمل و نقل کالا و بار می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحه های مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشین های دیگر به کار می رود، در امور نظامی واحد شمارش توپ خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
درخور بافتن، لباسی که بافته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باحوری
تصویر باحوری
روز بسیار گرم، شدت گرمای تموز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادسری
تصویر بادسری
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶)، گردنکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکاری
تصویر بشکاری
کشت کاری، زراعت، کشت وکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدکاری
تصویر بدکاری
بدکرداری، بدکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
نام ناحیتی از خوار ورامین
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب بباختر و جمع آن باختریان است. رجوع بباختر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
نام شهری که یونانیها در مشرق ایران از آن نامبرده اند، این شهر در نزد ارامنه به پهل معروف به ود. ویکتور لانگلوا آنرا با باختر (بلخ) مطابقت داده است. (ایران باستان ج 3 ص 2584). شهر باختر یا باکترا بقول مورخان قدیم پایتخت این ایالت بود و آنرا قدیم ترین شهر جهان می دانستند و آنرا ’مادر شهرها’ یا ’ام القری’ لقب داده بودند، اسم این شهر در اوستا بخذی آمده است. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 151). و رجوع به باختر شود
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود، اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است اداره حمل و نقل نقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باختنی
تصویر باختنی
قابل باختن لایق باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با تره
تصویر با تره
دف دایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باباری
تصویر باباری
پارسی تازی گشته پلپل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
هر چیز لایق بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبری
تصویر بادبری
باد صبا، باد برین
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغتره
تصویر باغتره
زمینی که در آن خربزه و هندوانه و خیار بعمل آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
بافته بودن انتساج
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی هشت و نه گونه ای از منگیا (قمار برهان) نوعی از بازی با ورق که بین یک بانکدار و عده ای بازی کن انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس اول هر چیز، میوه نورس نوبر، جمع باکورات بواکیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاکاری
تصویر بلاکاری
شگفت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکاری
تصویر بشکاری
زراعت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتری
تصویر باتری
دستگاه ذخیره برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتریس
تصویر اکتریس
((اَ تِ))
هنرپیشه زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باکداری
تصویر باکداری
اکتراث
فرهنگ واژه فارسی سره
پیل، قوه، آکومولاتور، انباره
فرهنگ واژه مترادف متضاد