نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)، - بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است، ، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)، - بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است، ، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
جمع واژۀ باج و باجه (معرب با)، باها، واها، (ربنجنی)، شهریست از نواحی باب الابواب نزدیک شیروان که عین الحیاه نزدیک آنست و گویند خضر از آن خورده است و گویند آن همان قریه است که موسی و خضر از مردم آن طعام خواستند، (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)، باجروان از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات فج نط و عرض از خط استوالح، در اول شهرستان موغان بود و اکنون خرابست و بقدر دیهی معمور، در مسالک الممالک آمده آنچه حق تعالی درکلام مجید در قصۀ موسی و خضر علیهماالسلام میفرماید: ’و اذ قال موسی لفتاه لاابرح حتی ابلغ مجمع البحرین او امضی حقباً’ تا اینجا که ’فانطلقا حتی اذا لقیا غلاماً فقتله قال اقتلت نفساً زکیهً بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکرا’، آن صخره، صخرۀ شیروان است و آن بحر، بحر جیلان است و آن قریه دیه باجروان و آن غلام را در دیه خیزان کشته اند، در صورالاقالیم آمده که صخرۀ موسی در انطاکیه بوده است، و در کتب تفاسیر این حکایت را در مجمع البحرین میگوید و این روایت سیم درست است، هوای باجروان بگرمی مایل است و آبش از جبالی که در حدود آن است برمیخیزد، حاصلش غیر از غله چیز دیگر نمی باشد، (نزههالقلوب چ لیدن ج 3 ص 90)، رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 150 و وفیات الاعیان ج 2ص 229 س 3 شود مؤلف بحر الجواهر گوید معرب باهان، یعنی الوان الاطعمه، واحدها باج، رجوع به باج شود
جَمعِ واژۀ باج و باجه (معرب با)، باها، واها، (ربنجنی)، شهریست از نواحی باب الابواب نزدیک شیروان که عین الحیاه نزدیک آنست و گویند خضر از آن خورده است و گویند آن همان قریه است که موسی و خضر از مردم آن طعام خواستند، (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)، باجروان از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات فج نط و عرض از خط استوالح، در اول شهرستان موغان بود و اکنون خرابست و بقدر دیهی معمور، در مسالک الممالک آمده آنچه حق تعالی درکلام مجید در قصۀ موسی و خضر علیهماالسلام میفرماید: ’و اذ قال موسی لفتاه لاابرح حتی ابلغ مجمع البحرین او امضی حقباً’ تا اینجا که ’فانطلقا حتی اذا لقیا غلاماً فقتله قال اقتلت نفساً زکیهً بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکرا’، آن صخره، صخرۀ شیروان است و آن بحر، بحر جیلان است و آن قریه دیه باجروان و آن غلام را در دیه خیزان کشته اند، در صورالاقالیم آمده که صخرۀ موسی در انطاکیه بوده است، و در کتب تفاسیر این حکایت را در مجمع البحرین میگوید و این روایت سیم درست است، هوای باجروان بگرمی مایل است و آبش از جبالی که در حدود آن است برمیخیزد، حاصلش غیر از غله چیز دیگر نمی باشد، (نزههالقلوب چ لیدن ج 3 ص 90)، رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 150 و وفیات الاعیان ج 2ص 229 س 3 شود مؤلف بحر الجواهر گوید معرب باهان، یعنی الوان الاطعمه، واحدها باج، رجوع به باج شود
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه که در 26هزارگزی شمال خاوری عجب شیر و 18هزاروپانصدگزی شمال خاوری شوسۀ مراغه بدهخوارقان در کوهستان واقع است، هوایش معتدل با 305 تن سکنه، آبش از چشمه و محصولش غلات، حبوبات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه که در 26هزارگزی شمال خاوری عجب شیر و 18هزاروپانصدگزی شمال خاوری شوسۀ مراغه بدهخوارقان در کوهستان واقع است، هوایش معتدل با 305 تن سکنه، آبش از چشمه و محصولش غلات، حبوبات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
جمع واژۀ باغ. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) : (قزوین باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات نبود. (سفرنامۀ ناصرخسروچ دبیرسیاقی ص 4). از این شطالعرب دو جوی عظیم بر گرفته اند... و از این نهرها جویهای بیحد برگرفته اند...و بر آن نخلستان و باغات ساخته. (همان کتاب ص 113). در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هر یک بهشت را بحقیقت از نزاهت و خوشی چشم و چراغ است. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی). تا معتصم، علی بن عیسی را بالشکری چند بر سر ایشان فرستاد. و سراها و منازل و باغات و بساتین ایشان را بسوزانید. (تاریخ قم). که ناگاه از طرف باغات شهر برآمد یکی گردآشوب دهر. هاتفی (از آنندراج)
جَمعِ واژۀ باغ. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) : (قزوین باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات نبود. (سفرنامۀ ناصرخسروچ دبیرسیاقی ص 4). از این شطالعرب دو جوی عظیم بر گرفته اند... و از این نهرها جویهای بیحد برگرفته اند...و بر آن نخلستان و باغات ساخته. (همان کتاب ص 113). در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هر یک بهشت را بحقیقت از نزاهت و خوشی چشم و چراغ است. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی). تا معتصم، علی بن عیسی را بالشکری چند بر سر ایشان فرستاد. و سراها و منازل و باغات و بساتین ایشان را بسوزانید. (تاریخ قم). که ناگاه از طرف باغات شهر برآمد یکی گردآشوب دهر. هاتفی (از آنندراج)
دهی است از دهستان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 6 هزارگزی خاور ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 450 تن سکنه و آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 50 هزارگزی شمال حاجی آباد بر سر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس واقع است و 20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام محله ای در صفاهان که اکثر ساکنانش رند واوباش بوده باشند، (آنندراج) (غیاث اللغات)
دهی است از دهستان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 6 هزارگزی خاور ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 450 تن سکنه و آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 50 هزارگزی شمال حاجی آباد بر سر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس واقع است و 20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام محله ای در صفاهان که اکثر ساکنانش رند واوباش بوده باشند، (آنندراج) (غیاث اللغات)
ده کوچکی است ازدهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که در 31هزارگزی جنوب باختری دشتیاری به چاه بهار واقع است و 45تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است ازدهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که در 31هزارگزی جنوب باختری دشتیاری به چاه بهار واقع است و 45تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مرکّب از: با + ناز، که ناز دارد، نازدار، پرناز: سمن بوی خوبان باناز و شرم همه پیش کسری برفتند نرم، فردوسی، دلارای و بارای و باناز و شرم سخن گفتنش خوب و آوای نرم، فردوسی، باناز وبی نیاز به بیداری و به خواب بر تن حریر بودت و در گوش بانگ زیر، ناصرخسرو
مُرَکَّب اَز: با + ناز، که ناز دارد، نازدار، پرناز: سمن بوی خوبان باناز و شرم همه پیش کسری برفتند نرم، فردوسی، دلارای و بارای و باناز و شرم سخن گفتنش خوب و آوای نرم، فردوسی، باناز وبی نیاز به بیداری و به خواب بر تن حریر بودت و در گوش بانگ زیر، ناصرخسرو
بندری از بنادر ارمنستان صغیر در ساحل خلیج اسکندرون و از بازارهای تجارتی عمده و مرکز معاملۀ تجار ایتالیائی و فرانسوی و اسپانیائی بعهد مغول. (تاریخ مغول ص 570)
بندری از بنادر ارمنستان صغیر در ساحل خلیج اسکندرون و از بازارهای تجارتی عمده و مرکز معاملۀ تجار ایتالیائی و فرانسوی و اسپانیائی بعهد مغول. (تاریخ مغول ص 570)
نام تصنیفی است از اوری پید که برای باکوس رب النوع شراب ساخته شده و مفادش اینست: پانته پادشاه شهر تب در زمان حکمرانی خود عبادت باکوس را با آن اعمال قبیج و زشت منع کرد، عبادت چنین بود که در هر سال در مدت چند روز معین زنان شهر از هر طبقه عریان می گشتند و پوست ببر یا پلنگ بخود می بستند و سر و پابرهنه به کوهستانها می رفتند و شراب فراوان میخوردند و بهمه گونه فسق و فجور می پرداختند، از جمله آگاوه مادر پادشاه در ایام این جشنها بازنان دیگر بهمان کارها اشتغال میورزید، پانته برای منع مادرش از این کارها به کوهستانی که در آنجا عید باکوس را گرفته بودند برفت، ولی بهره مند نشد زیرا مادر پادشاه با زنان دیگر او را گرفتند و کشتند و از فرط مستی و قوت شهوت ندانستند که او پادشاه تب است، پس از کشته شدن پانته سرش را بریدند و بشهر بردند و بمردم گفتند: این گراز یا بچه شیری بود که در کوهستان پدید آمد و مجلس عیش ما را بهم زد ما هم بقوت باکوس او را گرفتیم و سرش را بریدیم، اوری پید میخواسته درضمن تصنیف بمردم بفهماند که دین باکوس بقدری محکم وقوی است که اگر پادشاهی هم برضد آن باشد، مادرش سر او را میبرد، (از ایران باستان ج 3 ص 2326 و 2327)
نام تصنیفی است از اوری پید که برای باکوس رب النوع شراب ساخته شده و مفادش اینست: پانته پادشاه شهر تب در زمان حکمرانی خود عبادت باکوس را با آن اعمال قبیج و زشت منع کرد، عبادت چنین بود که در هر سال در مدت چند روز معین زنان شهر از هر طبقه عریان می گشتند و پوست ببر یا پلنگ بخود می بستند و سر و پابرهنه به کوهستانها می رفتند و شراب فراوان میخوردند و بهمه گونه فسق و فجور می پرداختند، از جمله آگاوه مادر پادشاه در ایام این جشنها بازنان دیگر بهمان کارها اشتغال میورزید، پانته برای منع مادرش از این کارها به کوهستانی که در آنجا عید باکوس را گرفته بودند برفت، ولی بهره مند نشد زیرا مادر پادشاه با زنان دیگر او را گرفتند و کشتند و از فرط مستی و قوت شهوت ندانستند که او پادشاه تب است، پس از کشته شدن پانته سرش را بریدند و بشهر بردند و بمردم گفتند: این گراز یا بچه شیری بود که در کوهستان پدید آمد و مجلس عیش ما را بهم زد ما هم بقوت باکوس او را گرفتیم و سرش را بریدیم، اوری پید میخواسته درضمن تصنیف بمردم بفهماند که دین باکوس بقدری محکم وقوی است که اگر پادشاهی هم برضد آن باشد، مادرش سر او را میبرد، (از ایران باستان ج 3 ص 2326 و 2327)
نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند، اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند، این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد، در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام، دسته های انبوهی براه می افتاد که فرشته های (ژنی) زمین و حاصلخیزی بانقاب درآن نمایش داده میشدند، این دسته ها سبب ایجاد نمایشهای منظمی گردید که همان کمدی و تراژدی و درام های هجایی باشد و مدتها ریشه و منشاء خود را محفوظ نگاهداشت، در دورۀ رومی و از اول قرن دوم قبل از میلاد اسرار دیونیزوس با همان مختصات و آزادیهای بی حد و حصر در ایتالیای جنوبی و مرکزی رواج یافت و مورد استقبال مردم نیمه متمدن آن نواحی قرار گرفت، سنای روم درسال 186 قبل از میلاد برگزاری این جشنها را ممنوع ساخت ولی فرقه های عرفانی، سنن و آداب دیونیزوس را حفظ کردند، رجوع به فرهنگ اساطیر یونان تألیف بهمنش ج 1 ص 261 شود، معروفترین باکانت های یونان، باکانت های بئوسی و فوسید بودند، در موزه های اروپا تابلوها و مجسمه های بدیعی از باکانت توسط نقاشان بزرگ باقی مانده است
نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند، اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند، این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد، در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام، دسته های انبوهی براه می افتاد که فرشته های (ژنی) زمین و حاصلخیزی بانقاب درآن نمایش داده میشدند، این دسته ها سبب ایجاد نمایشهای منظمی گردید که همان کمدی و تراژدی و درام های هجایی باشد و مدتها ریشه و منشاء خود را محفوظ نگاهداشت، در دورۀ رومی و از اول قرن دوم قبل از میلاد اسرار دیونیزوس با همان مختصات و آزادیهای بی حد و حصر در ایتالیای جنوبی و مرکزی رواج یافت و مورد استقبال مردم نیمه متمدن آن نواحی قرار گرفت، سنای روم درسال 186 قبل از میلاد برگزاری این جشنها را ممنوع ساخت ولی فرقه های عرفانی، سنن و آداب دیونیزوس را حفظ کردند، رجوع به فرهنگ اساطیر یونان تألیف بهمنش ج 1 ص 261 شود، معروفترین باکانت های یونان، باکانت های بئوسی و فوسید بودند، در موزه های اروپا تابلوها و مجسمه های بدیعی از باکانت توسط نقاشان بزرگ باقی مانده است