- باور
- اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
معنی باور - جستجوی لغت در جدول جو
- باور
- تصدیق سخن، قبول داشتن
- باور (دخترانه و پسرانه)
- مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
- باور ((وَ))
- پذیرفتن سخن، یقین، اعتقاد
- باور
- یقین، اعتقاد، عقیده
باور داشتن: باور کردن، سخن کسی را راست و درست پنداشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
حاصلخیز
حصار
خدمت کار
قاضی
باردار ومیوه دار، مثمر
غلبه نمودن، روی ترش کردن
پارسی تازی شده، جمع بزر، برزها جمع تخمها تخمهای سبزی
نفرین، دعای بد
یک نوع شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته می شود
صبح کردن، بامداد رفتن
با عجله، فوری
فرو فرستاره، بارش پیاپی، زرد شدن گیاه از باران بسیار
جمع بقر، گاوان
ریشه دار، گود
عددی معادل ده هزار
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس
بامداد سپیده دم
جمع بثر، پروش ها جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضا مختلف جوش ها دانه های چرکی
چشم دارنده، نگاه تیز
پارسی تازی شده بازور (پالایش زبان فارسی) از بیماری ها
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
جمع بحر، دریاها جمع بحر دریاها. یا بحور عروض. مقیاسهای اوزان عروضی
شکافنده و گشاینده، مرد بسیار علم، فراخ کننده
خراب، ویران
زمین خراب، نا مزروع، خاک مرده، ویران، بی بنا، بی زرع وکشت
روشن آشکار، برتر داناتر، ملازرگ رگ کوچکی درسر روشن درخشان، آشکار هویدا