جدول جو
جدول جو

معنی باهوسند - جستجوی لغت در جدول جو

باهوسند
(سَ)
دهی از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری چاه بهار در جلگه. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از باران. محصول آن حبوبات و ذرت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باوند
تصویر باوند
(دخترانه)
اصیل، خانوادهایی معروف از کردها که در شمال ایران حکومتی پایه نهادند (نگارش کردی: باوهند)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهاوند
تصویر بهاوند
(پسرانه)
دارنده نیکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازوبند
تصویر بازوبند
نواری پارچه ای برای نشان دادن ماموریت خاص، عزا یا عضویت در یک گروه خاص، حلقه ای فلزی که برای زینت به بازو بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَهَْ)
اهوانه. نام نخستین روز از خمسۀ مسترقه. (اشتینگاس) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری). صورت محرف کلمه اهنود است. رجوع به اهنود شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باوند شاپور پسر کیوس پسر قباد پسر فیروز از ملوک مازندران. اول سلاطین طبقۀ اول از طبقات ثلاث آنها که به ملوک جبال معروفند. رجوع به حبیب السیر چ خیام، ج 2 ص 335 و 336 و ج 3 صص 418-421 شود.
- آل باوند، خاندان باوندی که ملوک مازندران بودند. و رجوع به آل باوند، و باوندیه و فهرست زامباور شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شهرکی است (از ماوراءالنهر) با مردم بسیار و بر راه بخارا و سمرقند جایی استوار و مردمانی جنگی. (حدود العالم). باسند شهر کوچکی بود و دارای باغستانی پهناور در دومنزلی چغانیان و در کوهستانهای مشرف بر رودخانه قرار داشت. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترانج ص 469). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
هر چیزی که بربازو بندند، خواه از سنگهای قیمتی باشد یا غیر آن. (ناظم الاطباء). بندی مرصع که زینت را به بازو بندند. (یادداشت مؤلف). پارۀ زیوری است معروف. (آنندراج). حلقه ای که اغلب از فلزات قیمتی تهیه و به بازوی پهلوانان بسته میشده است. دملج و دملج. (المنجد) (منتهی الارب). معضاد. عضاد. مدلوج. دملوج. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور که در 12 هزارگزی شمال فدیشه در جلگه واقع شده است. ناحیه ای است معتدل با 522 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
بر وزن و معنی ناپسند است. (برهان قاطع) (آنندراج). ناپسند. آنچه پسندیده نباشد. (ناظم الاطباء)، به معنی ضعیف ترکیب و لاغر هم گفته اند و به این معنی بجای نون، یای حطی نیز (ناوسید) به نظر آمده است. (برهان قاطع) (آنندراج). ناوسید. ضعیف و لاغر، ناوسید. تهی دست. گدا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَْ وَ)
دهی از بخش ایذۀ شهرستان اهواز. دارای 148 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وُ / وَ)
زنی را گویند که شوهرش زن دیگر داشته باشد. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 198). زن همشودار. زن هوودار
لغت نامه دهخدا
(باجْ وَ)
دهی از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد در 25هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 14هزارگزی باختر شوسۀ بوکان بمیاندوآب. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنۀ آن 134 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، حبوبات است. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوسند
تصویر ناوسند
ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که ببازو بندند از آلات زینت یا سنگهای گرانبها، پارچه ای که برای علامت و شعاری نقش شده باشد، دعایی که بر کاغذ یا پارچه نوشته و بر بازو بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازوبند
تصویر بازوبند
((بَ))
النگویی که به جای مچ بر بازو می بندند، نواری که به نشانه عزا، داشتن مأموریت ویژه، عضویت در جایی یا داشتن مقامی در ورزش به بازو می بندند، دعا یا قرانی که بر بازو می بندند، تعویذ، نوعی زره بازو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازوبند
تصویر بازوبند
آصره
فرهنگ واژه فارسی سره
ساعدبند، تعویذ، دعا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازوبند زرین، اگر بیند که در بازو داشت، دلیل که از برادران یا از کسی دیگر او را غم و کراهت رسد. اگر بازوبند سیمین داشت، دلیل که دختر خود را یا دختر خواهر خود را به شوهر دهد. اگر این خواب را زنی بیند، دلیل که او را مال و نعمت و آرایش بود. اگر بیند که بازوبند سیمین یا اهنین داشت، دلیل که او را از برادر قوت ویاری بود. اگر بیند که بازوبند بشکست یا ضایع شد تاویلش به خلاف این بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بئوتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کن
فرهنگ گویش مازندرانی