جدول جو
جدول جو

معنی باهری - جستجوی لغت در جدول جو

باهری
(هَِ)
بگفتۀ حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده نام سفیری است که از جانب خلفای فاطمی به دربار سلطان محمود آمد تا تبلیغ مذهب باطنی کند. او گوید: از مصر مردی باهری نام از پیش حاکم فاطمی به رسالت سلطان محمود آمد و در ایران دعوت بواطنه ظاهر کرد، خلقی بسیار در دعوت او رفته بودند کار او عروجی تمام یافت، سلطان او را حاضر کرد و به دلائل عقلی و نقلی ملزم گردانید و سیاست فرمود و آتش آن فتنه به آب عدل خود فرونشاند. (از تاریخ گزیده ص 398). اما این نام به این صورت بلاشک مصحف ’تاهرتی’ است. رجوع به تاهرتی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهاری
تصویر بهاری
مربوط به بهار، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
مربوط به ظاهر، نمایان، هویدا، ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطری
تصویر باطری
باتری، دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحه های مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشین های دیگر به کار می رود، در امور نظامی واحد شمارش توپ خانه
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحه های مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشین های دیگر به کار می رود، در امور نظامی واحد شمارش توپ خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاهری
تصویر زاهری
گیاه خوش رنگ وبو، گیاه خوش بو، برای مثال تاپدید آمدت امسال خط غالیه بوی / غالیه خیره شد و زاهری و عنبر خوار (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۷)، بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باتری
تصویر باتری
دستگاه ذخیره برق
فرهنگ لغت هوشیار
بوی خوش را گویند و بجای راء بی نقطه زای نقطه دار هم آمده است، گیاه خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بهار ربیعی: ابر بهاری. ابری که در فصل بهار در آسمان پدید آید. یا اعتدال بهاری. اعتدال ربیعی. یا باران بهاری. بارانی که در فصل بهار بارد
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور، تشکیل شده و برای ذخیره و تولید الکتریسیته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طاهر، نوعی کاغذ در قدیم (منسوب به طاهر دوم از طاهریان خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ظاهر مقابل باطنی: خوشحالی ظاهری سبب ظاهری، ظاهر بین، قشری خشک. بیرونی نمایی، برون نگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهره
تصویر باهره
مونث باهر و کشتی، گوش خر گیاه مو نث باهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسری
تصویر باسری
((سَ))
سپری، تمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاهری
تصویر زاهری
((هِ))
گیاه خوشبو، بوی خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
منسوب به ظاهر، قشری، کسی که به ظاهر آیات قرآن توجه می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
رویه ای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
Seeming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
apparent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
кажущийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
tampak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
görünümlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
見かけの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
表面的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
מִנִּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
외관상의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
schijnbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
प्रतीत होनेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
scheinbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
aparente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
apparente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
aparente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
pozorny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
зовнішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
inaonekana
دیکشنری فارسی به سواحیلی