جدول جو
جدول جو

معنی بانوجهان - جستجوی لغت در جدول جو

بانوجهان
(جَ)
همسر امیر مبارزالدین محمدمیبدی بود. امیر مبارزالدین در 29سالگی با زن دوم خود بانوجهان نوادۀ سیورغتمش مزاوجت نمود. (از سعدی تا جامی ص 179). و توان احتمال داد که در اصل جهان بانو بوده و در ترجمه انگلیسی بدین صورت درآمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وِ / وُ)
کسی که وجدان دارد. باشرف. شرافتمند. و رجوع به وجدان شود
لغت نامه دهخدا
نامی است که در ابن الندیم بنقل از جهشیاری به پدر جمشید یعنی ویونگهان میدهد. معرب ویونگهان پدر جمشید. (ابن الندیم، از جهشیاری). رجوع به ویونجهان و ویونگهان شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
قریه ای است از اصفهان و این غیر از بارجان است، و حافظ بن النجار در معجم خویش این دو را یکی شمرده است و چنین نیست. (از معجم البلدان) (از مرآت البلدان ج 1 ص 162)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
بانوچه. بانوی کوچک: کتاب احمد بن قتیبه و بانوجه. (از فهرست ابن الندیم ص 426 س 20). و رجوع به بانوچه شود، کنایه ازمخلوق. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
چنان دارم ای داور کارساز
کزین بانیازان شوم بی نیاز.
نظامی
لغت نامه دهخدا