جدول جو
جدول جو

معنی بانصر - جستجوی لغت در جدول جو

بانصر(صُ)
نام یکی از دهستانهای بخش بابلسر شهرستان بابل است. این دهستان در شمال شهر بابل واقع است و از طرف شمال بدهستان حومه بابلسر و از جنوب بدهستان بیشه از خاور به رود خانه تالار از باختر برود خانه بابل محدود است. هوای دهستان مانند سایر نقاط دشت مازندران معتدل مرطوب است و آب قراء آن از رود خانه بابل و تالار تأمین میشود. محصول عمده دهستان: پنبه، برنج، نیشکر، کنجدغلات صیفی و شغل عده ای از سکنۀ قراء عزیزک، خردمرد، بهنمیر و روشندان حشم داری است. تابستان برای تعلیف احشام خود به حدود ییلاقات سوادکوه میروند. این دهستان از 13 آبادی تشکیل شده و سکنۀ آن درحدود ده هزارتن و قراء مهم آن عبارت است از: بهمنیر، عزیزک، بیشه سر، درزیکلا، شیخ. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باصر
تصویر باصر
بیننده، بینا، ویژگی نگاه تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنصر
تصویر بنصر
انگشتی که بین انگشت وسطی و کوچک است، انگشت چهارم از طرف شست
فرهنگ فارسی عمید
در بیابان، از شهرهایی بود که برای بست تعیین شد و بعضی گمان میبرند که همان ’برازین’ باشد. (از قاموس کتاب مقدس) ، نام موبدی معاصر انوشیروان. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(صَ کَ)
دهی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان آمل که در 18 هزارگزی شمال خاوری و اول شهرستان بابل در دشت واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوا معتدل مرطوب و505 تن سکنه، آب آنجا از چشمه و رود خانه هراز تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و صیفی و پنبه و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، اسم پاس سوم از شب است که قصد از نصف شب الی طلوع فجر میباشد... بعضی برآنند که بانگ زدن خروس بردوقسم است: یکی قدری بعد از نصف شب و دیگری که سه از نصف شب گذشته باشد. (از قاموس کتاب مقدس).
- بانگ خروس نشنیدن، ذخیره و دفینه داشتن کسی که هیچکس برآن واقف نباشد: فلان آن اندازه پول دارد و پول او بانگ خروس نشنیده است
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ هََ)
نام موضعی نزدیک ساری. (سفرنامۀ رابینو ص 159 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
یارتر. یاری کننده تر:وجدت الحلم انصر لی من الرجال. (احنف بن قیس از یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(بِ صِ)
انگشتی که میان وسطی و خنصر است. مؤنث است. ج، بناصر. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد). انگشت چهارم. ج، بناصر. (مهذب الاسماء). انگشت میانۀ انگشت کوچک و وسطی. مؤنث آید و بفارسی دوم و بنیام گویند. ج، بناصر. (ناظم الاطباء). انگشت میانۀ انگشت کوچک و وسطی. انگشت چهارم از جانب شست. کلیک. ج، بناصر. (فرهنگ فارسی معین) ، جایی که نقد و جنس در آن نهند. بنگاه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جهاز گرد کوچک شتر، که سیبویه بدان تمثل جسته است. (تاج العروس) (از اقرب الموارد). پالان خرد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). ج، بواصر. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
چشم دارنده. ذوبصر. (تاج العروس) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
ازقرای ذمار در یمن. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان پنجگرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 31 هزارگزی جنوب چالوس و 3 هزارگزی خاور مرزن آباد واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 330 تن سکنه. آب آنجا از چشمۀ تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و ارزن و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم و شال بافی است. این آبادی از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، هر مقدار پولی که به عنوان سرمایۀ اولیه از طرف بازی کنندگان با ورق، در انواع بازیها در وسط گذارده شود و تفاوت آن با ’کاو’ (که در بازیهای دیگر معمول است) آن است که سرمایۀ پول بانک پس از شروع بازی در میانه و متعلق به عموم بازیکنان است ولی ’کاو’ هرکس متعلق به خود بازی کن و در اختیار اوست
لغت نامه دهخدا
(بَ صِ)
جمع واژۀ بنصر که بمعنی انگشت میانه و انگشت کوچک باشد. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
موضعی بوده است در مازندران. رابینو در سفرنامه گوید: بعد از بررسی دقیق تاریخ دشت مازندران من باین نتیجه رسیده ام که اینجا محل شهر قدیمی تمیشه اقامتگاه فریدون بوده است که قصر او تا زمان ابن اسفندیار در محلی موسوم به بانصران دیده میشده است. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 100)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنصر
تصویر بنصر
بنیام انگشت چهارم از سوی شست پرده 15 از زبانزدهای خنیا (موسیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باصر
تصویر باصر
چشم دارنده، نگاه تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنصر
تصویر بنصر
((بِ ص ِ))
انگشت میانه کوچک و وسطی، جمع بناصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باصر
تصویر باصر
((ص ِ))
بیننده، بینا
فرهنگ فارسی معین
انگشت چهارم، چلک، کلیک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از دهستان پنجک رستاق نوشهر، روستایی از دهستان پنجک رستاق کجور نوشهر که در محل به آن بانر
فرهنگ گویش مازندرانی