جدول جو
جدول جو

معنی بانجا - جستجوی لغت در جدول جو

بانجا
نوعی گیاه بوته ای تیغ دار شبیه گون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از سازهای زهی شبیه گیتار با پنج تا نه سیم و جعبۀ طنینی به شکل طبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارجا
تصویر بارجا
بارگاه، کاخ و دربار پادشاه، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
فرهنگ فارسی عمید
بارجای، بمعنی بارگاه است که محل بار ملوک و سلاطین باشد، (برهان) (هفت قلزم)، یعنی محل بار ملوک که بارگاه نیز گویند، مثالش امیرخسرو فرماید:
دل پاکش که هست از کینه معصوم
بهیجا آهن و در بارجا موم،
(از سروری)،
بارگاه است، (انجمن آرا) (دمزن)، مطلق مقام پادشاهان و امرا که در آن مردم را بار دهند خواه از سنگ و گل باشد خواه از خیمه و چادر و در عرف حال دیوانخانه عبارت از آن است و آسمان جاه، عرش اشتباه، زمین آسمان، بریشم طناب از صفات اوست و با لفظ کشیدن و زدن بمعنی برپا کردن خیمه و با لفظ بستن بمعنی بار کردن آن مستعمل، امیرخسرو گوید:
چو هنگام آن شد که از بارجای
کند میهمان عزم خلوت سرای
ز اسباب کار آنچه میخواستند
بآئین شاهان برآراستند،
سایۀ حق علاء دین تاجور جهان گشا
کاطلس روی خسروان مفرش بارجا کند،
(از آنندراج)،
سرای شاهان، (دمزن)
لغت نامه دهخدا
محمد بن حسین روبانجاهی معروف به امیرالامام، صاحب دیوان انشاء سلطان سنجر بود، به غزنه رفت و در آنجا ساکن شد، وی را اشعاری نیکوست، (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بلخ، و منسوب بدانجا را روبانجاهی و روبانشاهی و روبنشاهی گویند، (از معجم البلدان)، از نواحی بلخ است، (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
مخفف بلند جا. (آنندراج). جای بلند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. (شرفنامۀ منیری). دارنده. مقابل بینوا. (فرهنگ لغات شاهنامه). باسامان. باسرانجام. (آنندراج) (هفت قلزم). نیکوحال. (ناظم الاطباء) :
دو مردند شاها بدین شهر ما
یکی بانوا دیگری بی نوا.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
نام دانشمندی که در 1916 میلادی توانست حالت ’بین جنسی’ را در بعضی از جانوران از آنجمله سیموسفالوس و تولوس کشف کند، (از بیولوژی تألیف خبیری ج 1 ص 252)
لغت نامه دهخدا
نام مجمع الجزایری در اوقیانوس کبیر
لغت نامه دهخدا
نسبت است به روبانجاه، رجوع به روبانجاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارجا
تصویر بارجا
بارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانوا
تصویر بانوا
دارا، توانگر، نیکوحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانجو
تصویر بانجو
فرانسوی نه تار از سازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلنجا
تصویر بلنجا
جای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانوا
تصویر بانوا
مرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
اصیل، پارسا، پاکدامن، شریف، عفیف، نجیب
متضاد: نانجیب، ناپاکدامن، بی نجابت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بادمجان اشکنه، نوعی خورش که از بادنجان، گوجه، پیاز، سیر، روغن، نعناع
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع غذاهای بومی ساکنان شرق مازندران و غرب استان گلستانروش
فرهنگ گویش مازندرانی
گوجه فرنگی
فرهنگ گویش مازندرانی
نازخاتون که نوعی چاشنی است، از انواع خورشت های بادمجان
فرهنگ گویش مازندرانی
اشکنه بادمجان، نوعی خورش که با نان میل شود
فرهنگ گویش مازندرانی
خورشت بادنجان
فرهنگ گویش مازندرانی
باجناق
فرهنگ گویش مازندرانی
بادنجان
فرهنگ گویش مازندرانی
کشک بادنجان
فرهنگ گویش مازندرانی