مردمان. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). مردم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). انس. ناس. (فرهنگ فارسی معین) : یوم ندعوا کل اناس بامامهم. (قرآن 71/17). نبید خور که بنوروز هرکه می نخورد نه از گروه کرام است و نز عداد اناس. منوچهری. و گاهی الف آنرا حذف کنند و ناس و با الف و لام الناس گویند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ناس شود. - ابواناس، ام اناس، از کنی است. (از ناظم الاطباء). - ام اناس، دختر ابوموسی اشعری و دختر قرط که جدۀ عبدالمطلب و نیز جدۀ اسماء دختر ابوبکر بود. (از ناظم الاطباء) ، انافت الدراهم علی الماءه، افزون گردید درمها بر صد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زیاد شدن. (آنندراج). زائد شدن. (یادداشت مؤلف)
مردمان. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). مردم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). انس. ناس. (فرهنگ فارسی معین) : یوم ندعوا کل اناس بامامهم. (قرآن 71/17). نبید خور که بنوروز هرکه می نخورد نه از گروه کرام است و نز عداد اناس. منوچهری. و گاهی الف آنرا حذف کنند و ناس و با الف و لام الناس گویند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ناس شود. - ابواناس، ام اناس، از کنی است. (از ناظم الاطباء). - ام اناس، دختر ابوموسی اشعری و دختر قرط که جدۀ عبدالمطلب و نیز جدۀ اسماء دختر ابوبکر بود. (از ناظم الاطباء) ، انافت الدراهم علی الماءه، افزون گردید درمها بر صد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زیاد شدن. (آنندراج). زائد شدن. (یادداشت مؤلف)
از دهات دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه است، در 46 هزارگزی جنوب شرقی ارومیه و 9500 گزی مغرب جادۀ شوسۀ ارومیه به مهاباد، در درۀ سردسیری واقع است و 178 تن سکنه دارد، آبش از چشمه تأمین میشود، محصولش غلات، توتون، چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
از دهات دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه است، در 46 هزارگزی جنوب شرقی ارومیه و 9500 گزی مغرب جادۀ شوسۀ ارومیه به مهاباد، در درۀ سردسیری واقع است و 178 تن سکنه دارد، آبش از چشمه تأمین میشود، محصولش غلات، توتون، چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
فتی نس، طبیب فرانسوی، وی اصلاً یونانی بود و در سفالنی بسال 1832م، (1247 هجری قمری) ولادت یافت و بسال 1860م، (1276 هجری قمری) در پاریس بدرجۀدکتری نائل گردید، و در 1863م، آگرژه شد و از سال 1879م، تا 1902م، در دانشکدۀ طب بتدریس کحالی اشتغال داشت و در آخر بعضویت آکادمی فرانسه منتخب گردید
فُتی نُس، طبیب فرانسوی، وی اصلاً یونانی بود و در سِفالُنی بسال 1832م، (1247 هجری قمری) ولادت یافت و بسال 1860م، (1276 هجری قمری) در پاریس بدرجۀدکتری نائل گردید، و در 1863م، آگرژه شد و از سال 1879م، تا 1902م، در دانشکدۀ طب بتدریس کحالی اشتغال داشت و در آخر بعضویت آکادمی فرانسه منتخب گردید
نام یکی از رجال مقتدر و صاحب نفوذ فرانسه است، در زمان بروز هرج و مرج پس از انقلاب کبیر فرانسه وی عصیان هائی را که در سال 1795 میلادی در برخی از نقاط فرانسه بظهور رسید، فرونشاند و سبب نفی و تبعید بناپارت گردید و بعدها یکی از اعضای مجلس موسوم به ’هیأت مدیران’ شد و بکمک دو تن دیگر زمام امور کشور را بدست گرفت و سپس دو شریک حکومتی خود را متهم ساخت ولی این هیأت بسال 1799 بدست ناپلیون منکوب و معزول گشت، صاحب ترجمه نخست بملک و مزرعۀ خود و سپس به بروکسل رفت در زمان تأسیس پادشاهی اخیر بفرانسه بازگشت و در 1829 درگذشت
نام یکی از رجال مقتدر و صاحب نفوذ فرانسه است، در زمان بروز هرج و مرج پس از انقلاب کبیر فرانسه وی عصیان هائی را که در سال 1795 میلادی در برخی از نقاط فرانسه بظهور رسید، فرونشاند و سبب نفی و تبعید بناپارت گردید و بعدها یکی از اعضای مجلس موسوم به ’هیأت مدیران’ شد و بکمک دو تن دیگر زمام امور کشور را بدست گرفت و سپس دو شریک حکومتی خود را متهم ساخت ولی این هیأت بسال 1799 بدست ناپلیون منکوب و معزول گشت، صاحب ترجمه نخست بملک و مزرعۀ خود و سپس به بروکسل رفت در زمان تأسیس پادشاهی اخیر بفرانسه بازگشت و در 1829 درگذشت
نام استاد و معلم دهریان باشد و او بوجود واجب قایل نیست. گویند طب و نجوم و هیئت و طلسمات و علوم غریبه را خوب میدانسته است. (برهان) (از رشیدی) (از سروری) (ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء) (از شعوری ج 1 ورق 168) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام) ، بپارسی دری بمعنی بسوخته است که آن را سوخته نیز گویند و سوته نیز مخفف سوخته است. شاعر مازندرانی که او را براتی حوالۀ بسوته کرده بودند و سوخته و وصول نشده بود این بیت را به تجنیس بلغت دری تبری گفته: بنوشت برات ما بسوته آنجا که برات ما بسوته. (انجمن آرا و آنندراج). باباطاهر همدانی گفته: بوره سوته دلان گرد هم آییم سخن واهم کریم غم وانماییم ترازو آوریم غم ها بسنجیم هر آن سوته تریم وزنین تر آییم. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
نام استاد و معلم دهریان باشد و او بوجود واجب قایل نیست. گویند طب و نجوم و هیئت و طلسمات و علوم غریبه را خوب میدانسته است. (برهان) (از رشیدی) (از سروری) (ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء) (از شعوری ج 1 ورق 168) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام) ، بپارسی دری بمعنی بسوخته است که آن را سوخته نیز گویند و سوته نیز مخفف سوخته است. شاعر مازندرانی که او را براتی حوالۀ بسوته کرده بودند و سوخته و وصول نشده بود این بیت را به تجنیس بلغت دری تبری گفته: بنوشت برات ما بسوته آنجا که برات ما بسوته. (انجمن آرا و آنندراج). باباطاهر همدانی گفته: بوره سوته دلان گرد هم آییم سخن واهم کریم غم وانماییم ترازو آوریم غم ها بسنجیم هر آن سوته تریم وزنین تر آییم. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
الکساندر، از امرای دولت سلوکی که مدتها با دمتریوس سلوکی منازعه و اختلاف داشت، رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2229 شود، پاره از چوب، (آنندراج)، درخت سطبر، (آنندراج)، و نیز رجوع به بالار و بالاگر شود
الکساندر، از امرای دولت سلوکی که مدتها با دمتریوس سلوکی منازعه و اختلاف داشت، رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2229 شود، پاره از چوب، (آنندراج)، درخت سطبر، (آنندراج)، و نیز رجوع به بالار و بالاگر شود
مرکّب از: با + ناز، که ناز دارد، نازدار، پرناز: سمن بوی خوبان باناز و شرم همه پیش کسری برفتند نرم، فردوسی، دلارای و بارای و باناز و شرم سخن گفتنش خوب و آوای نرم، فردوسی، باناز وبی نیاز به بیداری و به خواب بر تن حریر بودت و در گوش بانگ زیر، ناصرخسرو
مُرَکَّب اَز: با + ناز، که ناز دارد، نازدار، پرناز: سمن بوی خوبان باناز و شرم همه پیش کسری برفتند نرم، فردوسی، دلارای و بارای و باناز و شرم سخن گفتنش خوب و آوای نرم، فردوسی، باناز وبی نیاز به بیداری و به خواب بر تن حریر بودت و در گوش بانگ زیر، ناصرخسرو
جوزف بانکس از دانشمندان و طبیعی دانان انگلستان، متولد بسال 1743 میلادی و متوفی بسال 1820 میلادی او در تاریخ 1768 میلادی با دریانورد معروف کاپیتان کوک به سیاحت دور دنیا پرداخت و به جمعآوری مجموعه های طبیعت موفق گشت و در زمان جرج سوم از مقربان دربار شد، جزیره بانکس در شمال امریکا بنام او خوانده شده است
جوزف بانکس از دانشمندان و طبیعی دانان انگلستان، متولد بسال 1743 میلادی و متوفی بسال 1820 میلادی او در تاریخ 1768 میلادی با دریانورد معروف کاپیتان کوک به سیاحت دور دنیا پرداخت و به جمعآوری مجموعه های طبیعت موفق گشت و در زمان جرج سوم از مقربان دربار شد، جزیره بانکس در شمال امریکا بنام او خوانده شده است
قوبیلای قاآن، ابن تولی خان پادشاه چهارم ازخانان قراقرم و کلوران است. وی به سال 658 ه. ق. بر تخت شاهی نشست. در روزگار او آشفتگی و هرج و مرج در دستگاه حکومت راه یافت و میان فرزندان وی اختلاف پدید آمد. هنگامی که منکوقاآن بجانب چین رهسپار گشت برادر خود اریق بوکا را در قراقرم به نگهداری اردو معین کرد. اریق پس از مرگ برادر داعیۀ استقلال پیدا کرد و با برادر دیگر خود قبلای بنای مخالفت گذاشت و سه بار میان آن دو جنگ اتفاق افتاد. دو مرتبه پی در پی قبلای قاآن پیروز گردید و بار سوم اریق بوکا فاتح شد و قبلای به صوب ختای عنان برتافت ولی سرانجام سلطنت قراقرم و کلوران بلکه همه مملکت چنگیزخان بر قبلای قاآن مسلم گشت و اریق به دست برادر به زندان افتاد و پس از یک سال درگذشت. قبلای قاآن چند نوبت به چین لشکر فرستادو آن بلاد را بتصرف درآورد و نزدیک به دارالملک خانان ختای که آن را جیکدو میگفتند دستور داد شهری بزرگ بنیاد کنند وفات قبلای قاآن به سال 693 ق. اتفاق افتادمدت عمر وی 83 سال بود و سی و پنج سال سلطنت کرد. وی پیوسته دارای چهار وزیر بود. و دوازده پسر داشت. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 61 و 62 و جامعالتواریخ رشیدی ج 2 از ص 350 تا 580). و رجوع به قوبلای قاآن شود
قوبیلای قاآن، ابن تولی خان پادشاه چهارم ازخانان قراقرم و کلوران است. وی به سال 658 هَ. ق. بر تخت شاهی نشست. در روزگار او آشفتگی و هرج و مرج در دستگاه حکومت راه یافت و میان فرزندان وی اختلاف پدید آمد. هنگامی که منکوقاآن بجانب چین رهسپار گشت برادر خود اریق بوکا را در قراقرم به نگهداری اردو معین کرد. اریق پس از مرگ برادر داعیۀ استقلال پیدا کرد و با برادر دیگر خود قبلای بنای مخالفت گذاشت و سه بار میان آن دو جنگ اتفاق افتاد. دو مرتبه پی در پی قبلای قاآن پیروز گردید و بار سوم اریق بوکا فاتح شد و قبلای به صوب ختای عنان برتافت ولی سرانجام سلطنت قراقرم و کلوران بلکه همه مملکت چنگیزخان بر قبلای قاآن مسلم گشت و اریق به دست برادر به زندان افتاد و پس از یک سال درگذشت. قبلای قاآن چند نوبت به چین لشکر فرستادو آن بلاد را بتصرف درآورد و نزدیک به دارالملک خانان ختای که آن را جیکدو میگفتند دستور داد شهری بزرگ بنیاد کنند وفات قبلای قاآن به سال 693 ق. اتفاق افتادمدت عمر وی 83 سال بود و سی و پنج سال سلطنت کرد. وی پیوسته دارای چهار وزیر بود. و دوازده پسر داشت. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 61 و 62 و جامعالتواریخ رشیدی ج 2 از ص 350 تا 580). و رجوع به قوبلای قاآن شود
مرکّب از: با + نام، نامدار، مشهور، (ناظم الاطباء)، شناخته، سرشناس، مقابل بی نام و گمنام، نبیه، نامور، معروف: به گودرز گفت آن زمان پهلوان که ای گرد بانام روشن روان، فردوسی، سرسندیان بود بنداوه نام سواری سرافراز وبانام و کام، فردوسی، چون رکاب عالی به سعادت به بلخ رسد تدبیر گسیل کردن رسولی با نام از بهر عقد و عهد را کرده شود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 70)، اثر بزرگ این خاندان بانام مدروس گشتی، (تاریخ بیهقی)، یا فرزندی محتشم از فرزندان خویش فرستیم یا سالاری بانام، (تاریخ بیهقی)، و آثارهای خوش وی را (سوری را) به طوس هست، از آن جمله آنکه مشهدعلی بن موسی الرضا علیه السلام که بوبکر شهمرد کدخدای فائق الخادم خاصه آبادان کرده بود صوری در آن زیادتهای بسیار فرموده بود ... و به رباط فراوه و نسا نیز چیزهای با نام فرمود و بر جای است، (تاریخ بیهقی چ فیاض صص 513- 532)، - کار بانام یا شغل بانام یا روز بانام، مهم، بزرگ، شاخص مشهور، پرآوازه: در روزگار مبارک این پادشاه لشکرها کشید و کارهای بانام کرد، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382)، وهر چند می براندیشم ولایتهای بانام بود در پیش ما، (ایضاً ص 73)، وی را به بغداد فرستاد به رسولی و به شغلی سخت تمام و بانام، (ایضاً ص 105)، ولاه قصدار و مکران و دیگران بسیار چیز آوردند و روزی بانام بگذشت، (ایضاً ص 275)، همه اعیان به مسجد آدینه حاضر آمدند وبسیار دینار و درم نثار کردند و کاری با نام رفت، (تاریخ بیهقی)، زیاده از پنجاه هزار درم زر و سیم و جامه یافتیم و روزی گذشت بانام، (تاریخ بیهقی)
مُرَکَّب اَز: با + نام، نامدار، مشهور، (ناظم الاطباء)، شناخته، سرشناس، مقابل بی نام و گمنام، نبیه، نامور، معروف: به گودرز گفت آن زمان پهلوان که ای گرد بانام روشن روان، فردوسی، سرسندیان بود بنداوه نام سواری سرافراز وبانام و کام، فردوسی، چون رکاب عالی به سعادت به بلخ رسد تدبیر گسیل کردن رسولی با نام از بهر عقد و عهد را کرده شود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 70)، اثر بزرگ این خاندان بانام مدروس گشتی، (تاریخ بیهقی)، یا فرزندی محتشم از فرزندان خویش فرستیم یا سالاری بانام، (تاریخ بیهقی)، و آثارهای خوش وی را (سوری را) به طوس هست، از آن جمله آنکه مشهدعلی بن موسی الرضا علیه السلام که بوبکر شهمرد کدخدای فائق الخادم خاصه آبادان کرده بود صوری در آن زیادتهای بسیار فرموده بود ... و به رباط فراوه و نسا نیز چیزهای با نام فرمود و بر جای است، (تاریخ بیهقی چ فیاض صص 513- 532)، - کار بانام یا شغل بانام یا روز بانام، مهم، بزرگ، شاخص مشهور، پرآوازه: در روزگار مبارک این پادشاه لشکرها کشید و کارهای بانام کرد، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382)، وهر چند می براندیشم ولایتهای بانام بود در پیش ما، (ایضاً ص 73)، وی را به بغداد فرستاد به رسولی و به شغلی سخت تمام و بانام، (ایضاً ص 105)، ولاه قصدار و مکران و دیگران بسیار چیز آوردند و روزی بانام بگذشت، (ایضاً ص 275)، همه اعیان به مسجد آدینه حاضر آمدند وبسیار دینار و درم نثار کردند و کاری با نام رفت، (تاریخ بیهقی)، زیاده از پنجاه هزار درم زر و سیم و جامه یافتیم و روزی گذشت بانام، (تاریخ بیهقی)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 45 هزارگزی جنوب الیگودرز و یک هزارگزی باختر راه مالرو ارجنگ به قاره واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 125 تن سکنه، آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و چغندر و پنبه و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 45 هزارگزی جنوب الیگودرز و یک هزارگزی باختر راه مالرو ارجنگ به قاره واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 125 تن سکنه، آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و چغندر و پنبه و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
صورتی و تلفظی از بنارس. نام شهری است در اقلیم دوم از نواحی هند. (از قانون مسعودی ج 2 ص 544). در لغت سانسکریت بنارس گویند که واقع است در ساحل رود گنگ و برهمن ها آنرامقدس میدانند. (ناظم الاطباء). رجوع به بنارس شود
صورتی و تلفظی از بنارس. نام شهری است در اقلیم دوم از نواحی هند. (از قانون مسعودی ج 2 ص 544). در لغت سانسکریت بنارس گویند که واقع است در ساحل رود گنگ و برهمن ها آنرامقدس میدانند. (ناظم الاطباء). رجوع به بنارس شود
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)، - بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است، ، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)، - بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است، ، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
شهری در سوریه، (ناظم الاطباء)، نام بلده ای است کوچک مشتمل بر درختها و انهار و ثمرهای خوش و نهرها، وآن یک ونیم منزل است از دمشق بطرف مغرب، و در آن جا قلعه ای است نامش حبیبه و حاجب عزیزی میگوید که مدینۀ بانیاس زیر کوهی است که برف در آنجا همیشه خواه هنگام سرما و خواه گرما وجود دارد، نام قدیم آن قیصریۀ فیلیپس است، (از قاموس الاعلام ترکی)، صحیح آن باناس است نزدیک دمشق، (مراصد الاطلاع)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1222 و وفیات الاعیان ج 2 ص 205 و آثار البلدان ص 218 و الکامل ابن اثیر ج 11 ص 136 و 183 شود، بلا و سختی، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دشخوار، کار دشوار گران، (آنندراج) : امر باهظ، کار دشوار گران، (ناظم الاطباء)
شهری در سوریه، (ناظم الاطباء)، نام بلده ای است کوچک مشتمل بر درختها و انهار و ثمرهای خوش و نهرها، وآن یک ونیم منزل است از دمشق بطرف مغرب، و در آن جا قلعه ای است نامش حبیبه و حاجب عزیزی میگوید که مدینۀ بانیاس زیر کوهی است که برف در آنجا همیشه خواه هنگام سرما و خواه گرما وجود دارد، نام قدیم آن قیصریۀ فیلیپس است، (از قاموس الاعلام ترکی)، صحیح آن باناس است نزدیک دمشق، (مراصد الاطلاع)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1222 و وفیات الاعیان ج 2 ص 205 و آثار البلدان ص 218 و الکامل ابن اثیر ج 11 ص 136 و 183 شود، بلا و سختی، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دشخوار، کار دشوار گران، (آنندراج) : امر باهظ، کار دشوار گران، (ناظم الاطباء)
درختی است از تیره گل سرخیان جزو دسته بادامها که دارای میوه سفت میباشد. ساقه های آن بسیار مستحکم است و در قدیم از آنها برای ساختن عصا و چوب چپق استفاده میکردند چوب چپق
درختی است از تیره گل سرخیان جزو دسته بادامها که دارای میوه سفت میباشد. ساقه های آن بسیار مستحکم است و در قدیم از آنها برای ساختن عصا و چوب چپق استفاده میکردند چوب چپق