جدول جو
جدول جو

معنی بسناس

بسناس
(بَ)
نام استاد و معلم دهریان باشد و او بوجود واجب قایل نیست. گویند طب و نجوم و هیئت و طلسمات و علوم غریبه را خوب میدانسته است. (برهان) (از رشیدی) (از سروری) (ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء) (از شعوری ج 1 ورق 168) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام) ، بپارسی دری بمعنی بسوخته است که آن را سوخته نیز گویند و سوته نیز مخفف سوخته است. شاعر مازندرانی که او را براتی حوالۀ بسوته کرده بودند و سوخته و وصول نشده بود این بیت را به تجنیس بلغت دری تبری گفته:
بنوشت برات ما بسوته
آنجا که برات ما بسوته.
(انجمن آرا و آنندراج).
باباطاهر همدانی گفته:
بوره سوته دلان گرد هم آییم
سخن واهم کریم غم وانماییم
ترازو آوریم غم ها بسنجیم
هر آن سوته تریم وزنین تر آییم.
(از انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا