جدول جو
جدول جو

معنی باموج - جستجوی لغت در جدول جو

باموج(مَ)
مرکّب از: با + موج، موجدار. متموج. مواج. شکن دار. باشکن. و رجوع به موج و موجدار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جای خواب که آن را از پارچۀ کلفت یا تیماج می دوزند و از دو طرف آن ریسمان می گذرانند و دو سر ریسمان را به دیوار یا جای دیگر می بندند، ننی، نانو، ننو
فرهنگ فارسی عمید
نامرد، (آنندراج)، مخنث، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181) (ناظم الاطباء)، ولی ظاهراً باید مصحف مأبون باشد:
نماند آب رو در دادن کون
که مردی برنمی آید ز بامون،
؟
لغت نامه دهخدا
از مرتفعات بعل و آن مکانی است در مملکت موآب، گمان میبرند که همان محلی است که الان آنرا کوه اتاروس گویند، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
همان بامئین است که دهی است از نواحی بادغیس، و منسوب به آن بامنجی است. (از معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 161)
لغت نامه دهخدا
جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید و رود، (از برهان)، و رجوع به ننو، ننی، بانوچ و بازپیچ شود، این کلمه به همین معنی در تداول عامۀ گناباد بکار می رود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند که در ده هزارگزی شمال باختری مرند و 4 هزارگزی راه آهن جلفا به مرند در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 650 تن سکنه میباشد، آبش از رودخانه و محصولش غلات، پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بابوجه، ج، بوابیج، شکل معمولی کلمه فارسی است که در زبان عرب داخل شده است همچنانکه، بگ، در زیر کلمه پانتوفل بدست میدهد، (دزی ج 1 ص 47)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان ابوالفارس بخش رامهرمز شهرستان اهواز که در 35 هزارگزی جنوب خاوری رامهرمز واقع است و آب آن از رود خانه ابوالفارس تأمین میشود. ساکنان آن از طایفۀ بهمئی میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نمایش آغازین کشتی لوچو، حرکات رزمی پیش از سرشاخ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نری که یک نوبت برای شخم آموزش دیده باشد، آموزش
فرهنگ گویش مازندرانی