- بامهور (مَ)
نام شهری بوده است در هفت فرسنگی دو دهی از بلاد هندوستان. (از ماللهند ص 99)
معنی بامهور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار، در بانکداری سرمایه ای که سود بدهد، پردوکتیف
نامه بر، آنکه نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
(مِ)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در راه طبرستان که تا ری یک منزل فاصله دارد. (از معجم البلدان) (مرآت البلدان ص 161)
بخاریی را گویند که در هوای گرم از زمین بر خیزد بسیاری و سختی گرما. یا ایام باحور. ایام باحورا روزهای گرم هفت روزند که اولشان نوزدهم نموز است
نانگاشته پیکر ناپذیرفته تصویرنشده، صورت تحقق نیافته: اندر مشیمه عدم از نطفه وجود هردو مصورند ولی نامصورند. (ناصرخسرولغ)
بامحبت، رئوف، عطوف، مهربان
متضاد: بی عاطفه، بی مهر، سرد
متضاد: بی عاطفه، بی مهر، سرد
