- بامشاد (پسرانه)
- کسی که در سحرگاهان شاد است، نام یکی از موسیقیدانان معروف در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
معنی بامشاد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صبح به خیر
صبح و صبحگاهان، وقت طلوع فجر، صباح، پیش از طلوع آفتاب
نزدیک طلوع آفتاب، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه
صبح، بام
برحسب مراد و مقصود، موافق میل وخواهش
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
کوس نقاره
ترکی باشه نام جایی است ترکی کفش، دم پایی
فرهیخته
اتحادیه
دوباره گشودن
شب به خیر
بادرشتی و تندی و تغیر: با تشدد چنین گفت
روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی
روز بیست و هشتم از هر ماه خورشیدی، برای مثال چون روز زامیاد نیاری ز می تو یاد؟ / زیرا که خوش تر آید می روز زامیاد (مسعودسعد - مجمع الفرس - زامیاد) ، در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر زمین
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
دوباره گشودن، گشایش در سختی و پیچیدگی کار
آنکه بتواند بخواند و بنویسد، عالم، دانشمند
کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده، ناکام، محروم
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پا افزار، پاپوش، لخا، لکا، پایدان، پایزار، پااوزار، چارق
محروم، نا امید، مایوس
نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی، در آیین زردشتی، ایزد موکل بر زمین