- بامبو
- فرانسوی خیزران پارسی است و تازی گشته آن خیزران است تازی است خیزران
معنی بامبو - جستجوی لغت در جدول جو
- بامبو
- خیزران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، طباشیر، تباشیر، ثلج چینی، نی هندی، ثلج صینی
- بامبو
- خیزران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حیله و مکر در کاری، حقه، نادرستی، دوز و کلک، تزویر، تقلب
حقه، تزویر
دارای اندام درشت و چاق و بدقواره
تو سری با کف دست زدن
پدربابا، بزرگ قلندران و درویشان. بمعنی بابا که در اوایل اسما برای شفقت یا مجرد تلقیب افزایند و گویند (بابا فلان) : (و بدانک پدر شیخ ما ابو سعید ابوالخیر گفتندی) (اسرارالتوحید)
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، آتا، ابا، ابی، اب، والد، اتا، بابا
درویش، قلندر
بزرگ درویشان و قلندران
درویش، قلندر
بزرگ درویشان و قلندران