جدول جو
جدول جو

معنی بالن - جستجوی لغت در جدول جو

بالن
پستاندار عظیم الجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تن، شبیه ماهی که به جای دندان تیغه های استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب می آید
تصویری از بالن
تصویر بالن
فرهنگ فارسی عمید
بالن
(لِ)
عظیم ترین پستاندار دریایی که آن را وال یا بال نامند. رجوع به بال (ماهی) شود، بم (آواز) ، برابر زیر. (انجمن آرای ناصری). مشبه بم. (آنندراج) :
چو مطربان سحر آه زیر و بام کنند
معاشران صبوحی هوای جام کنند.
خواجو.
به سوز نالۀ زارم ز عشاق
نوای زیر و بامی برنیامد.
خواجو.
- گلبام، آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن بیکبار بکشند. (برهان قاطع). گلبانگ. (برهان قاطع) :
ساغر گلفام خواه کز دهن کوس
نغمۀ گلبام وقت بام برآمد.
خاقانی.
- نوای بام، آهنگ بم، مقابل زیر. صدای بلندی که از ساز یا گلوی آوازه خوان بیرون می آید. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
بالن
(لُ)
محفظۀ کروی شکل توخالی از پارچه یا چرم. گلوله های توخالی از پارچه یا چرم که برای تحقیقات هواشناسی و فضایی و تعیین جهت باد به طبقات بالای جو فرستند و معمولاً این محفظه ها قرمزرنگ است و با دوربین مسیر آن را در روی نقشه های هوایی مشخص می کنند و سپس جهت وزش باد و فشار هوا را با آن تخمین میزنند.
لغت نامه دهخدا
بالن
محفظه کروی شکل تو خالی از پارچه یا چرم، بال
تصویری از بالن
تصویر بالن
فرهنگ لغت هوشیار
بالن
((لُ))
از پستانداران دریایی با طول تا سی متر و وزن تا صدوپنجاه هزار کیلو گرم، وال
فرهنگ فارسی معین
بالن
بالن بر وزن (واگن) یک کلمه فرانسوی است که به زبان ما نیز وارد گردیده و پذیرفته شده و آن کیسه ای است محتوی گاز یا هوا که به وسیله آن به آسمان می رفتند و مسافاتی را می پیمودند. دیدن بالن در خواب چند وجه دارد. یک وقت بالن کوچک است مثل بادکنک که به دست می گیرندو بچه ها با آن بازی می کنند. این بالن کوچک و در واقع بادکنک نشانه شک و تردید است. اگر رنگ آن زرد باشد کاری است مشکوک که غم می آورد. اگر زرد باشد برای بیننده خواب ایجاد هیجان می کند و چنانچه سیاه باشد گویای جهلی است که نسبت به آن کار مشکوک دارید. بالن با کسر (لام) از بزرگترین آبزیان زنده زاست که در فارسی آن را نهنگ می نامیم. معبران سنتی نهنگ یا بالن را به دزد تعبیر کرده اند و در نفایس الفنون دشمن نوشته شده. دیدن نهنگ در خواب به این علت که از آبزیان است میمون و مبارک می تواند باشد بخصوص اگر در خواب ببینید که بر آن سوار شده اید و می روید. اگر در خواب دیدید که بر پشت بالن سوار شده اید بر مشکلات و دشواری ها غلبه می کنیدو چنانچه دشمنی دارید او را شکست می دهید. رو به رو شدن در دریا یا بالن یا نهنگ مواجه با دشمنی است قوی و تیز چنگ یا امری خطیر... و سرنوشت ساز رخ به رخ قرار می گیرید. چنانچه در خواب ببینید که از مقابل نهنگ گریختید خواب شما می گوید از خطر می رهید و دشمن (اگر دارید) نمی تواند به شما آسیب برساند ولی تداوم فرار تشویش و دلهره ای است که چندی در زندگی شما ادامه خواهد داشت. چنانچه در خواب ببینید که در دریا بالن یا نهنگی دیدید و او را کشتید مثل تعبیر سوار شدن بر نهنگ بر مشکلات یا دشمن چیره می شوید و در کار خود توفیق بزرگ بدست می آورید. اگر دیدید که گوشت نهنگ را می خورید و بالنی را قطعه قطعه کرده و سهمی نیز به شما داده اند خواب شما می گوید میراث می برید و کسی می میرد که ما ترک او متعلق به شما خواهد شد. چنانچه بیننده خواب ببیند که بالن را به دنبال خود می کشد چندی با مشکلات دست و پنجه نرم می کند و دستخوش نگرانی و تشویش می شود. اگر در خواب دیدید که بالن یا نهنگ شما را گاز گرفت دشمن به شما آسیب می رساند. خوردن گوشت بالن یا نهنگ همان طور که گفته شد میراث است اما دیدن پوست و استخوان او خوب نیست.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشن
تصویر باشن
(دخترانه)
خوب است. عالی است (نگارش کردی: باشهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالین
تصویر بالین
(دخترانه)
کمکی دیوار و ستون، چوبی که پشت در نهند، کلون (نگارش کردی: بان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالا
تصویر بالا
(پسرانه)
قیافه (نگارش کردی: باا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالک
تصویر بالک
(پسرانه)
استخوان کتف، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ایی در کردستان، نام قبیله ایی در کردستان، نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: بالک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالنگ
تصویر بالنگ
میوه ای از خانوادۀ مرکبات، باتس، باتو، ترنج، اترج، نوعی خیار کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
به فارسی اترج را گویند. (فهرست مخزن الادویه). نوعی از ترنج باشد که بسیار شیرین و نازک شود و از آن مربا سازند. (برهان قاطع) (آنندراج). جنسی است از ترنج بزرگ. (شرفنامۀ منیری). قسمی از مرکبات کشیده اندام که از پوست گوشت آلود آن مربای بالنگ کنند. (یادداشت مؤلف). نوعی از ترنج بود که بغایت نازک و شیرین شده از آن مربا پزند. نوع ترنج و شیرین تر از آن. (ناظم الاطباء). قسمی از مرکبات که شکل درازی دارد و پوست سفید داخلیش کلفت است و از آن مربی میسازند. (فرهنگ نظام) :
به شیخ و سیب مفتی و ریواس محتسب
بالنگ شد کلو و ترنجش مشیر گشت.
بسحاق اطعمه (از جهانگیری).
گر مرکب پرورش در سرکه یافت
همچو بالنگ عسل پرورد نیست.
بسحاق اطعمه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بانن
تصویر بانن
فرانسوی کنار موز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالش
تصویر بالش
بالشت، تکیه که زیر سر نهند، تکیه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باین
تصویر باین
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائن
تصویر بائن
جدا شونده، آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطن
تصویر باطن
پنهان، خلاف ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسن
تصویر باسن
ماخوذ از فرانسه، لگن خاصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا
تصویر بالا
فراز، زبر، فوق، مقابل زیر
فرهنگ لغت هوشیار
دهلیز خانه. بالنده، در حال بالیدن در حال نمو کردن، نمو کننده، بالنده، فزاینده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پروشت وشتن (رقص) نرم چون پرواز یکی از هنرهای ترکیبی و آن تجسم و نمایش یک موضوع است بوسیله نوعی رقص علمی و حرکات مشکل همراه با موزیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالح
تصویر بالح
زمین مرده چور (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
رسا، کافی، بسنده، رسنده، بحد بلوغ رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالکن
تصویر بالکن
مهتابی، ایوانچه، ایوان کوچک جلو عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالو
تصویر بالو
آزخ ازخ زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالی
تصویر بالی
کهن، کهنه، پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالین
تصویر بالین
بالشی را گویند که زیر سر نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلان
تصویر بلان
گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالنگ
تصویر بالنگ
نوعی از ترنج میباشد که بسیار شیرین و نازک و با آن مربا میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی، بادکنک، هوا گرد کره ای لزرگ که پوشش آن از پارچه ای غیر قابل نفوذ تشکیل شده و داخل آنرا از گازهای سبک (سبکتر از هوا) پر کنند و در نتیجه باسمان صعود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالنگ
تصویر بالنگ
((لَ))
میوه ای از نوع مرکبات که پوست آن زبر و ضخیم و زرد رنگ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
بلوغ
فرهنگ واژه فارسی سره
بادرنگ، ترنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خیس کرده ی دانه های ریحان کوهی که به عنوان ضماد به روی تاول
فرهنگ گویش مازندرانی