- بالمره
- یکبارگی یکبار ه یکبارگی بیکبار: (چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلک سازی و خود بالمره عاطل و مستدرک باشی)
معنی بالمره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بام راه، راه بام، راهی که به پشت بام می رود، پلکان، نردبان
هلی کوپتر
نردبان
نمو کرده، بلند شده
چاهک چاهی که در آن باران و آبهای فاسد ریخته شود چاه فاضل آب آبریز
نمو کرده نشو و نما یافته بالیده
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
به فرجام مالا سرانجام عاقبت درنتیجه
بحالت قوت، دارای امکان حصول
به نهاد فطری جبلی: ... جانی بالفطره است، فطره از روی سرشت: بالفطره جنایتکار است
به گمان به انگار فرضا از روی فرض: داری آن مایه که گر مصلحتی را بالفرض بانگ پرنور زند پاس تو کز سایه بکاه، (وحشی)
به فتاد به تاور (عرض برهان) بعرض بوسیله عرض مقابل. بالذات: (حرکت بالعرض)
بالش کوچک
القصه، باری، بهرجهت
بالا رونده صاعد، دستگاهی که برای بالا رفتن باشکوبهای ساختمان بکار رود آسانسور
اسب جنیبت اسب کوتل
تازی نادرست سرانجام بتاوار باری سرانجام آخر عاقبت سرانجام، عاقبت
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس اول هر چیز، میوه نورس نوبر، جمع باکورات بواکیر
شاعر، تاریخگو، قصه خوان
زمینی که در آن خربزه و هندوانه و خیار بعمل آورند
شب پره، پروانه
نهفته، خفته
سرانجام
روز بیست و دوم بهمن ماه. توضیح گویند هفت سال در ایران باد نیامد در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت دوش آن مقدار باد آمده که موی بر پشت گوسفندان بجنبید پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و باین نام شهرت یافت. پارچه ای گرد و کوچک از چوب که هنگام رشتن و چرخانیدن دوک آن را بروی دوک نصب کنند، چرخ
ترشروی، اندوهگین
دف دایره
مهربان، با محبت
لذیذ
سال ماه سالمه
بالش کوچک، بالشک، بالشتک
بالیده، نموکرده، بزرگ شده