بالا قرار گرفتن. جای بالا را گرفتن. برتر نشستن. زبردست دیگران قرار گرفتن. جلوس کردن در مراتب برتر. مقابل پائین نشستن و زیر دست نشستن. تصدر. صدرنشینی. در صدر جای جلوس کردن از مجلس.
بالا قرار گرفتن. جای بالا را گرفتن. برتر نشستن. زبردست دیگران قرار گرفتن. جلوس کردن در مراتب برتر. مقابل پائین نشستن و زیر دست نشستن. تصدر. صدرنشینی. در صدر جای جلوس کردن از مجلس.
نشیننده در بالا. صدرنشین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). که بالا نشیند. آنکه جای بالارا به دست آورد. نشیننده در صدر انجمن: ز بس دود دلم بالانشین بود فلک را کهکشان رشک زمین بود. اثر. - امثال: بالانشین کم خرج است. (از جامع التمثیل) ، یعنی بزرگی خرج ندارد. (امثال وحکم ج 1 ص 368).
نشیننده در بالا. صدرنشین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). که بالا نشیند. آنکه جای بالارا به دست آورد. نشیننده در صدر انجمن: ز بس دود دلم بالانشین بود فلک را کهکشان رشک زمین بود. اثر. - امثال: بالانشین کم خرج است. (از جامع التمثیل) ، یعنی بزرگی خرج ندارد. (امثال وحکم ج 1 ص 368).