جدول جو
جدول جو

معنی بالانشستن - جستجوی لغت در جدول جو

بالانشستن
(مُ ظَ لَ)
بالا قرار گرفتن. جای بالا را گرفتن. برتر نشستن. زبردست دیگران قرار گرفتن. جلوس کردن در مراتب برتر. مقابل پائین نشستن و زیر دست نشستن. تصدر. صدرنشینی. در صدر جای جلوس کردن از مجلس.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز نشستن
تصویر باز نشستن
نشستن
در جایی قرار گرفتن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
در گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالانشین
تصویر بالانشین
کسی که در بالای مجلس می نشیند، صدرنشین
فرهنگ فارسی عمید
(نِ شَ تَ / تِ)
آنکه در جای بالا قرار گرفته باشد. نشسته در مقام برتر.
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ دَ)
نشستن. جلوس. قعود:
شمعبخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن بشب روز نماید تمام.
سعدی (طیبات).
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ دَ / دِ)
نشیننده در بالا. صدرنشین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). که بالا نشیند. آنکه جای بالارا به دست آورد. نشیننده در صدر انجمن:
ز بس دود دلم بالانشین بود
فلک را کهکشان رشک زمین بود.
اثر.
- امثال:
بالانشین کم خرج است. (از جامع التمثیل) ،
یعنی بزرگی خرج ندارد. (امثال وحکم ج 1 ص 368).
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز نشستن
تصویر باز نشستن
بر کنار رفتن از کار و خدمت تقاعد، گوشه گیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنشستن
تصویر بازنشستن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
صفت صدرنشین، مسندنشین، سدره نشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد