معنی باز نشستن باز نشستن نشستندر جایی قرار گرفتنگوشه گیری کردن، کنار رفتندر گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری تصویر باز نشستن فرهنگ فارسی عمید
باز نشسته باز نشسته کسی که در پیری یا پس از مدتی طولانی یا بعلل دیگر از کار بر کنار رود و از حقوق بازنشستگی استفاده کند، متقاعد، جمع بازنشستگان فرهنگ لغت هوشیار
بازنشستن بازنشستن نشستن. جلوس. قعود: شمعبخواهد نشست بازنشین ای غلام روی تو دیدن بشب روز نماید تمام. سعدی (طیبات). لغت نامه دهخدا
باز نشستگی باز نشستگی حالت باز نشسته بر کناری از خدمت در سن پیری تقاعد. یا اداره باز نشستگی. اداره ای که امور کارمندان باز نشسته را رسیدگی کند اداره تقاعد فرهنگ لغت هوشیار