جدول جو
جدول جو

معنی بالاعین - جستجوی لغت در جدول جو

بالاعین(عَ)
نام محلی در حدود آمل و ساری، رابینو این کلمه را تحت عنوان ’نقاطی که شناخته نشده و جز در مآخذ تاریخی مذکور نگردیده’ آورده است، در ترجمه مازندران و استرآباد رابینو این کلمه بغلط بصورت بالایین ضبط شده. و رجوع به مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 129 و ترجمه وحید مازندرانی ص 173 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالانشین
تصویر بالانشین
کسی که در بالای مجلس می نشیند، صدرنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالاندن
تصویر بالاندن
نمو دادن، رویاندن، تناور ساختن
جنباندن، برای مثال یک قصیده هزارجا خوانده / پیش هر سفله ریش بالانده (سنائی - مجمع الفرس - بالانده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به بالاست، (آنندراج)، برین، زبرین، (یادداشت مؤلف)، عتبه، (منتهی الارب) : به آسانی بر خانه بالایین توانند برد، (از مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
رویاندن. به رویش داشتن. به برآمدن داشتن. پروردن. پرورش دادن. گوالانیدن. نمو دادن. انماء. (یادداشت مؤلف). نمو دادن. انشاء. (مجمل اللغه) : الازکا، به نشوء و نمو داشتن. بالانیدن کشت. (زوزنی) (مجمل اللغه).
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ دَ)
پالانیدن. (ناظم الاطباء) ، افزودن. رجوع به پالاییدن شود.
- بربالاییدن، تحریک کردن. برانگیختن. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بربالانیدن است. رجوع به بالانیدن و رجوع به اشباب شود
لغت نامه دهخدا
قسمی مرغ شکاری است، (فرهنگ نظام)، مرغی شکاری، شاید وارغن اوستایی باشد، مرغی است حرام گوشت و از جهت طیور وحشی میباشد، قسمی مرغ، (یادداشت مؤلف)
قسمی از سرنا و کرنا، قسمی سرنای بزرگ، قسمی ساز روستایی، نام یکی از ذوات النفخ، قسمی شیپور بزرگ، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان قائم شهر است. این دهستان در جنوب باختری قائم شهر بین رود خانه تالار و رود خانه بابل واقع شده، هوای آن مانند سایر نقاط مازندران معتدل و مرطوب و قراء آن از نهرهای حبیب الله وهتکه که در حدود شیرگاه از رود خانه تالار منشعب میشوند مشروب میگردد. محصول عمده آن دهستان برنج، غلات، پنبه و توتون سیگار و مرکبات و ابریشم و کتان و صیفی و باقلا و لبنیات است. و شغل عمده مردان زراعت و در چند آبادی تهیۀ چوب و زغال است. صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی و کتانی است. روزهای دوشنبۀ هر هفته در محلۀ فولاد کلای آبادی فومش کنار بازار عمومی دایر است و محصول طبیعی و مصنوعی دهستانهای بالاتجن و گنج افروز و بابل کنار به معرض فروش گذارده میشود و معاملات عمده ای صورت میگیرد. این دهستان از 24 آبادی تشکیل می یابد و جمعیت آن در حدود 11 هزارتن و قرای عمده آن عبارتند از: خطیر کلا، قراخیل، فومش کنار، جفت کلای، دیزآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رابینو گوید: بلوکات بارفروش بقرار ذیل است: بلده بالا بلوک، بالاتجن، بندپی. (ترجمه مازندران و استراباد ص 74 و 157 و 158)
لغت نامه دهخدا
از اتراک سلطانی در سمرقند در زمان حملۀ چنگیز: چندان مرد از مغول و حشری مجتمع شده بودند که عدد آن بر عدد ریگ بیابان و قطار باران فزون بود بر محیط شهر ایستاده از شهر البارخان و شیخ خان و بالاخان و بعضی خانان دیگر بصحرا رفتند، رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 ص 92 شود،
این کلمه بجای ’آسانسور’ پذیرفته شده است، دستگاهی که درون آن جای گیرند و به طبقات ساختمان برروند و فرود آیند، (لغت مصوبۀ فرهنگستان)، برشو
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ دَ / دِ)
نشیننده در بالا. صدرنشین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). که بالا نشیند. آنکه جای بالارا به دست آورد. نشیننده در صدر انجمن:
ز بس دود دلم بالانشین بود
فلک را کهکشان رشک زمین بود.
اثر.
- امثال:
بالانشین کم خرج است. (از جامع التمثیل) ،
یعنی بزرگی خرج ندارد. (امثال وحکم ج 1 ص 368).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
روسی تبیره روسی سه چنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
طبل، نقاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
الأعلى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
Highest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
le plus élevé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
najwyższy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
en yüksek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
наивысший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
am höchsten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
سب سے بلند
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
সর্বোচ্চ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
ya juu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
가장 높은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
最高的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
最高の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
הגבוה ביותר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
सर्वोच्च
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
tertinggi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
สูงที่สุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
найвищий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
más alto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
il più alto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
mais alto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
hoogste
دیکشنری فارسی به هلندی