جدول جو
جدول جو

معنی بالاانداختن - جستجوی لغت در جدول جو

بالاانداختن
(مُ طَ فَ)
به بالا پراندن. بهوا پرتاب کردن. بسوی بالا رها کردن. بالا افکندن.
- بالا انداختن ابرو، حرکت دادن ابرو بسوی بالا بعلامت انکار یا عدم موافقت و نیز به ناز و کرشمه امتناع کردن و انکار و نفی کردن.
- بالا انداختن شانه، امتناع کردن. بی اعتنائی کردن. ابا کردن. نمودن عدم موافقت با حرکت دادن شانه ها بسوی بالا. بر بردن شانه ها بنشانی بی اهمیت تلقی کردن چیزی یا مطلبی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ یَ)
افکندن بار. انداختن بار، چنانکه کرایه کشان در محلی. رجوع به بار افکندن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دور انداختن. بدور افکندن، پرسش مکررو سؤال مکرر. (ناظم الاطباء). بازپرسی:
که بر من از فلک امسال ظلمها رفته است
که هم فلک خجل آید ببازپرس جواب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 53).
، بجای مستنطق برگزیده شده است. (واژه های نوفرهنگستان ایران) ، مؤاخذه. گرفت و گیر.
- روز بازپرس، بمعنی روز پرسش. (آنندراج). روز قیامت.
، یادداشت. (ناظم الاطباء) ، تحقیق و تنقیح و استفسار بدقت و غور تمام. (آنندراج). تفحص، ملاحظۀ مکرر، امتحان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز انداختن
تصویر باز انداختن
دور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار انداختن
تصویر بار انداختن
بار افکندن، کود دادن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
نوشیدن، آشامیدن، سر کشیدن، بالا رفتن، خوردن، بالاکشیدن، به سوی بالا بردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد