- بافندگی
- عمل بافنده، نساجی
معنی بافندگی - جستجوی لغت در جدول جو
- بافندگی
- عمل بافتن، بافتن پارچه یا فرش یا جوراب و امثال آن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
علو، افتخار، اعتلا
مسکونی، مربوط به محل سکونت
رشد، نمو، عمل بالنده
حیله گری، مکاری
باریدن و بارش
باریدن باران، برف یا تگرگ از آسمان
کافنده بودن، متجسس و متخصص بودن
تناسب
شباهت، تشابه
بینایی بیننده بودن، وقوف ادراک، عاقبت اندیشی
ابدیت
ادراک
قیام، ابدیت، بقا
زیبائی، لیاقت، سزاواری
حالت و چگونگی راننده، راندن وسائط نقلیه و جز آن
دزدی و سرقت، ربودن
حالت و کیفیت ساییده
عمل سازنده بودن، مطربی
نگهداری و سرپرستی
حالت و چگونگی داننده، دانائی، صاخب معلومات و دانش
براقی، پرتو افشانی
حالت و کیفیت تاسنده
تابندگی
مانند بودن، شبیه و نظیر بودن
برازنده بودن، خوب و زیبا بودن، شایستگی
دانایی، زیرکی، هوشیاری، خردمندی، عالم بودن، دانا بودن
سازنده بودن، عمل سازنده، در موسیقی ساز زدن، نواختن، نوازندگی
حالت و کیفیت مالنده مالش
مانند بودن شباهت: مانندگی یکی است بعرضی... ندیدم من اندر جهان تا جور بدین فر و مانندگی با پدر. (شا. بخ 768: 3)
نالان بودن، ناله و گریه و اندوه و الم و زاری
عمل و شغل یابنده
تمدد، کش و قوس