نام قصبه ای است در ساحل غربی جزیره قبرس که حدود 1500تن سکنه دارد، شهری است قدیمی که توسط مهاجرنشینان یونانی بنا شده و معبدی خاص برای زهره (الهۀ عشق) در آنجا بوده است (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199) دهی است به خوارزم، (منتهی الارب) (معجم البلدان)، مقابل ملعون و گجسته، در خور رحمت، مرحوم، (یادداشت مؤلف)
نام قصبه ای است در ساحل غربی جزیره قبرس که حدود 1500تن سکنه دارد، شهری است قدیمی که توسط مهاجرنشینان یونانی بنا شده و معبدی خاص برای زهره (الهۀ عشق) در آنجا بوده است (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199) دهی است به خوارزم، (منتهی الارب) (معجم البلدان)، مقابل ملعون و گجسته، در خور رحمت، مرحوم، (یادداشت مؤلف)
مخفف بافنده که نعت فاعلی است از مصدر بافتن بهمه معانی، و این صورت مخفف در صفات فاعلی مرکب بیشتر متداول است، همچون: ابریشم باف، توری باف، جاجیم باف، جوراب باف، جوال باف، که صورت مخفف آن ابریشم بافنده و ... است، در کلمات مرکب ذیل ’باف’ را توان دید، بیشتر در معنی نسج: ابریشم باف، - بوریاباف، بافندۀ بوریا، (آنندراج) : بوریاباف اگر چه بافنده ست نبرندش به کارگاه حریر، سعدی، توری باف، جاجیم باف، جوراب باف، جوال باف، حریرباف، حصیرباف، خیال باف، دروغ باف، دیباباف: وز قیاست بوریا گر همچو دیباباف نیست قیمتی باشد بعلم تو چو دیبا بوریا، ناصرخسرو، روبنده باف، زری باف، زره باف، زنده باف، زنبیل باف، شال باف، زیغباف: زیغبافان را با وشی بافان بنهند طبل زن را بنشانندبر رود نواز، ابوالعباس، شعرباف، فلسفه باف، قلنبه باف، قالی باف، کامواباف، کش باف، گلیم باف، گونی باف، گیسوباف، مخمل باف، منسوج باف: چه خوش گفت شاگرد منسوج باف، چو عنقا برآورد و پیل و زراف سعدی (بوستان)، یراق باف
مخفف بافنده که نعت فاعلی است از مصدر بافتن بهمه معانی، و این صورت مخفف در صفات فاعلی مرکب بیشتر متداول است، همچون: ابریشم باف، توری باف، جاجیم باف، جوراب باف، جوال باف، که صورت مخفف آن ابریشم بافنده و ... است، در کلمات مرکب ذیل ’باف’ را توان دید، بیشتر در معنی نسج: ابریشم باف، - بوریاباف، بافندۀ بوریا، (آنندراج) : بوریاباف اگر چه بافنده ست نبرندش به کارگاه حریر، سعدی، توری باف، جاجیم باف، جوراب باف، جوال باف، حریرباف، حصیرباف، خیال باف، دروغ باف، دیباباف: وز قیاست بوریا گر همچو دیباباف نیست قیمتی باشد بعلم تو چو دیبا بوریا، ناصرخسرو، روبنده باف، زری باف، زره باف، زنده باف، زنبیل باف، شال باف، زیغباف: زیغبافان را با وشی بافان بنهند طبل زن را بنشانندبر رود نواز، ابوالعباس، شَعرباف، فلسفه باف، قلنبه باف، قالی باف، کامواباف، کش باف، گلیم باف، گونی باف، گیسوباف، مخمل باف، منسوج باف: چه خوش گفت شاگرد منسوج باف، چو عنقا برآورد و پیل و زراف سعدی (بوستان)، یراق باف
بافتن، عمل بافندگی، بافته شده، تاروپود، نسج، در علم زیست شناسی دسته ای از یاخته ها که در بدن موجودی به هم پیوسته باشند، در علم زیست شناسی مجموع سلول هایی که شکل و ساختمان آن ها شبیه یکدیگر است و در بدن عمل مشترکی انجام می دهند مثلاً بافت ماهیچه ای، بافت عصبی، بافت استخوانی، بافت اسفنجی
بافتن، عمل بافندگی، بافته شده، تاروپود، نسج، در علم زیست شناسی دسته ای از یاخته ها که در بدن موجودی به هم پیوسته باشند، در علم زیست شناسی مجموع سلول هایی که شکل و ساختمان آن ها شبیه یکدیگر است و در بدن عمل مشترکی انجام می دهند مثلاً بافت ماهیچه ای، بافت عصبی، بافت استخوانی، بافت اسفنجی
نسج. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). عضوی در بدن حیوان یا نبات که موظف به انجام دادن قسمتی از اعمال حیاتی موجود است. بافت از سلولهای مشابهی که از حیث ساختمان و دارا بودن وظایف با یکدیگر مشابه میباشند بوجود می آید، به مجموع سلول هائی که برای انجام دادن کار مخصوصی، یک نوع تغییرات شکلی و فیزیکی و شیمیایی حاصل کرده اند کلمه بافت اطلاق میشود مانند بافت ماهیچه ای و بافت پی و غیره. سلول های هر بافتی ممکن است در نقاط مختلف بدن پراکنده باشند ویا بصورت عضوی در محل معینی جمع گردیده باشند. گاهی از اوقات چندین بافت در تشکیل عضوی شرکت میکنند مثلا عضوماهیچه ای تنها از بافت ماهیچه ای درست نشده است بلکه بافت پیوندی و کشدار و پی و رگهای خونی را که در آنجا جریان دارند نیز شامل است. بافتهای بدن جانوران را بر شش دسته تقسیم کرده اند: بافت پوششی، بافت پی، بافت پشتیبان، بافت خونی، بافت غده ای. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 163). و در گیاهان بافت تقسیمات دیگری دارد بدین سان: پارانشیمی، بافتهای محافظ. بافتهای مقاوم. (گیاه شناسی ثابتی ص 133). بافتهای عمده بدینقرارند: 1- بافت آبکشی: یکی از انواع بافتهای گیاهی، بافت آبکشی یا غربالی است که برای پائین آوردن و انتقال شیرۀ پروردۀ نبات بکار میرود. عنصر این بافت از عده ای سلولهای کشیده و دراز که در امتداد یکدیگر قرار گرفته اند مشتق میباشد. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 164 شود. 2- بافت آوندی: از بافتهای انتقال دهنده شیرۀ نباتی در اعضای نبات است. بافت آوندی از مجموع سلولهای دراز و کشیدۀ استوانه ای و منشوری شکل که در امتداد یکدیگر قرار گرفته و لوله های باریک و شعریه ای تشکیل داده اند بوجود آمده است. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 156 شود. 3- بافت آهکی: بافتی است که در حیوانات از تشکیل موادآهکی بوجود آمده و تقریباً بحالت جامد در می آید مثل جلد سخت خارداری که از اختصاصات طبقۀ زیر اپیدرمی یعنی درم بوده و صفحات سخت آهکی و خارهای خارپوستان را بوجود می آورد. این بافتها را بافت آهکی مینامند. (از جانورشناسی فاطمی ج 1ص 244). 4- بافت اپیدرم: بافت پوششی یا اپیدرم یکی از بافتهای محافظ نبات میباشد که قسمتهای خارجی گیاه جوان را میپوشاند و معمولا از یک طبقه سلولهای منظمی تشکیل یافته است ولی گاهی در بعضی نباتات به دو یا سه طبقه سلول نیز بالغ میگردد... سلولهای بافت اپیدرم فاقد دانه های کلروپلاست میباشد. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 135 شود. 5- بافت اسکلرانشیم: بافت اسکلرانشیم یکی از بافتهای مقاوم نبات بشمار میرود، عناصر این بافت معمولا چند وجهی و کوتاه و فاقد پرتوپلاسم میباشند و دارای جدار ضخیم و چوبی هستند. در غشاء ضخیم آنها بونکتواسیون های ساده ای بشکل مجاری باریک دیده میشود که در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. بافت اسکلرانشیم یکی از بافتهای خیلی سخت و مقاوم محسوب میشود و در قسمتهای مختلف نبات دیده میشود، مثلا پوست سختی که دانۀ بعضی از میوه ها رامیپوشاند مانند پوست سخت بادام و زردآلو و غیره از این بافت تشکیل شده است. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 170 شود. 6- بافت انتقال دهنده: نوعی از بافتهای گیاهی است. بافت انتقال دهنده شیرۀ نباتی برای نقل و انتقال شیرۀ خام و پرورده در اعضای نبات بکار میرود و به دو دسته تقسیم میشود: بافت آوندی وبافت آبکشی. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 156 و هم چنین به بافت شود. 7- بافت پارانشیم: یکی از انواع سه گانه بافتهای نباتی است. سلولهای بافت پارانشیم بطور کلی چند وجهی و گرد و یا بیضی شکل میباشند. جدار آنها سلولزی و غالباً نازک است و اغلب دارای حفرۀ پرتوپلاسمی میباشند. بافتهای مختلف پارانشیمی عبارتند از: بافت مریستم که کانون نمو نبات محسوب میشود و معمولاً در جوانۀ انتهایی و جوانه های فرعی ساقه و انتهای ریشه دیده میشود. پارانشیم کلروفیلی دارای دانه های کلروپلاست میباشد و در نباتات عالی باستثنای نباتات انگل و اعضایی که از نور آفتاب محرومند دیده میشود و عمل تحلیل را در نباتات انجام میدهند، پارانشیم ساده سلولهای آن فاقد دانه های کلروفیل میباشد و اغلب در قسمتهای داخلی و خصوصاً در اعضای زیر زمینی نبات وجود دارد.و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 132 و 133 شود. 8- بافت پشتیبان: بافت پشتیبان عبارت از بافتهایی است که برای نگاهداری سایر بافتها بکار میروند و در این حال یا اسکلت داخلی (مانند بافت پیوندی و بافت مشبک) و یا اسکلت عمومی بدن (مانند بافت استخوانی) را شاملند. اصل این بافت مزانشیم است که از سلولهای ستاره ای کوچکی تشکیل شده و بواسطۀ دنباله هاشان بیکدیگر ارتباط دارند. از مزانشیم بافت مشبک و بافت کشدار و بافت پیوندی و بافت غضروفی و بافت استخوانی بوجود می آید. رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 176 تا 182 شود. 9- بافت پوششی: یکی از انواع شش گانه بافتهای حیوانی است، بافت پوششی یا اپی تلیوم چه از نظر درجۀ تکاملی و چه از نظر نمو فردی از بافتهای دیگر زودتر ظهور مینماید... از نظر شکل خارجی، سلولهای بافت پوششی پهلوی یکدیگر بصورت ردیف های مرتب یا طبقات منظمی قرار میگیرند و بر دو گونه است: پوششی ساده و پوششی مطبق... صفت اصلی بافت پوششی مفروش ساختن سطح خارجی بدن بوده (که در این حال پوست را درست میکند) ویا مستور نمودن داخل حفره هایی از قبیل معده وروده و غیره میباشد، پس عمل پوشش وظیفۀ اصلی این بافت است. اما کارهای دیگری نیز انجام میدهد مثلاً گاهی اوقات عمل تراوشی دارد (مثل غده های مترشحۀ خارجی معده و روده) و گاهی برای درک احساسات بکار میرود (مانند سلولهای پی) و یا یک وظیفۀ ماهیچه ای را داراست. سلولهای پوششی ممکن است در نتیجۀ تکثیر توده های سلولی بوجود آورده و یا برجستگیهایی در خارج تولید نمایند (مانند مو و پشم) و یا در زیر پوست فرو روند (مانند غدد مترشحه). رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 164 و 165 شود. 10- بافت پی: یکی از مراحل تغییر بافت پوششی صورت پی و عصب یافتن آن است. این بافت در همان مراحل اولیه از اکتودرم مشتق میگردد. چون در بدن جانوران کار بین عناصر مختلفه تقسیم میگردد لازم است سلولهای مخصوصی وجود داشته باشند که عمل تحریک را عهده دار شوند و این قبیل عناصر را سلولهای حساس نامند. واضح است سلولهای حساس ابتدا در نقاطی از بدن قرار میگیرند که تماس مستقیم با محیط خارج دارند و بهمین علت اصلشان نیز از سلولهای پوششی خارجی بدن یعنی اکتودرم است. سلولهای حساس تحریکاتی را که بدانها میرسد بسلول دیگری که درمجاورشان قرار دارد منتقل ساخته و باعث انقباض آنهامیشوند و بدین طریق هرگاه تغییری در محیط رخ دهد واکنشی از طرف جانور بروز مینماید که همان حرکت بدن باشد... در ضمن تکامل جانوران وضع سلولهای حساس در مقابل تحریکات خارجی کاملتر میشود، یعنی بعضی از عناصر در مجاورت پوست قرار گرفته و سلولهای دیگری که همان اصل را دارند در عمق بدن فرو میروند ولی ارتباط خود را با عناصر سطحی حفظ میکنند و همین سلولهای اخیرند که دنبالۀ خود را بدرون ماهیچه ها میفرستند و به این طریق دو نوع سلول پی بوجود می آید: یکی سلول پی حساس و دیگری سلول محرک... سلولهای محرک در جاهای معینی جمع گشته و مراکز پی را بوجود می آورند. و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ص 167 تا 176 شود. 11- بافت خونی: بافت خونی بر بافتهایی اطلاق میشود که سلولهای آن بواسطۀ مادۀ بین بافتی مایعی از یکدیگر جدا باشند مانند لنف و خون مهره داران و مایعات مربوط به آنها در بی مهرگان بعلت حالت مایعی که بافت خونی دارد در تحت فشار اولیه ای که بواسطۀ عضو مخصوصی بنام دل بر آن وارد میشود در حفره های مزودرمی یا حفره های خونی جریان می یابد و بدین وسیله مواد غذایی را از محیط خارجی به عناصر تشریحی میرساند. تکامل دستگاه جریان خون در سری جانوران بطریق زیر مشاهده میشود: الف. در موجودات پست بافت خونی حفرۀ عمومی بدن و دنباله های آن را پر میکندو اعضای بدن را مستقیماً مشروب میسازد و حرکت آن یابواسطۀ مژه هایی است که سلول را میپوشاند و یا بوسیلۀ حرکات خود بدن صورت میگیرد. ب. غالباً حفرۀ عمومی بواسطۀ نمو اعضای داخلی و بسط بافت پیوندی کوچک میشود و منحصر به لوله هایی میگردد به اسم لاکون ها که در وسط بافت پیوندی تشکیل میشود و در آنجا خون جریان مییابد. ج. پیدایش عضو مرکزی ضربان داری به اسم دل باعث میشود که خون منظم تر در بدن جاری گردد و دیگر از حرکات خارجی آن متابعت ننماید. گاهی اوقات ممکن است چندین دل وجود داشته باشد. د. تقریباً در همان زمانی که دل تشکیل میشود، رگهای خونی نیز ظاهر میگردند.تفاوت رگها از لاکون ها بواسطۀ وجود جدار مشخصی است که رگها را احاطه کرده است. رگهای خونی بتدریج از دل شروع میشوند، سیاه رگها خون را بدانجا می آورند و سرخ رگها از دل آغاز میشوند و خون را بنقاط دورتری میبرند. ه. در بعضی از کرمها دستگاه جریان خون بواسطۀ پیدایش لوله های باریک باسم رگهای مویین کامل میگردند و سیاه رگها مستقیماً باسرخ رگها مربوط میشوند. و. در مهره داران نیز همان دو نوع مایع خون و لنف موجود است. بافت خونی از مایع بین بافتی باسم پلاسما و سلولهایی بنام گویچه ساخته شده است. پلاسما مایعی است که قسمت اعظم آن آب میباشد و علاوه بر آن املاح و مواد سفیده ای نیز دارد. لنف مایعی است که فقط از پلاسما و گویچه های سفیدی که از جدار رگهای مویین عبور کرده انددرست شده است. (رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1ص 185 تا 190 شود). 12- بافت عصبی: بافت پی. رجوع به بافت پی شود. 13- بافت غده ای: مادۀ زنده علاوه بر خاصیت تحریک و انقباض، عمل دیگری که ترشح یا تراوش کردن باشد نیز دارد. تراوش عبارت است از گرفتن موادی از خون و تغییر دادن و ساختن مواد مخصوص در پروتوپلاسم سلولی و فرستادن آن مواد بخارج. سلولهای تراوا معمولا با هم جمع میشوند و اعضای مخصوصی باسم غده بوجود می آورند. شکل غده ها با یکدیگر اختلاف دارد. و معمولا بر دو نوع است: غدد لوله ای و غدد انگورکی. از نظر عمل غده ها بر دو نوعند، غدد [تراوای] خارجی یا غدد باز و غدد [تراوای] داخلی یا غدد بسته. غدد باز مواد خود را مستقیماً و یا بوسیلۀ لوله هایی به بیرون می فرستند، ترشح غدد بسته در محیط داخلی یعنی خون یا لنف ریخته میشود بدون اینکه لولۀ خارج کننده وجود داشته باشد، مانند غدۀ هیپوفیز و غدد درقی و شبه درقی و کپسول های فوق کلیوی و غدد اندوکرین تناسلی. جگر و لوزالمعده غده های مختلط هستند یعنی از یک طرف ترشحات خارجی دارند که بواسطه لوله هایی وارد دستگاه گوارش میکنند و از طرف دیگر جزو غدد بسته میباشند، جگر با ترشحات داخلی کمکی به عمل تغذیه میکند و لوزالمعده باعث تراوش انسولین میشود. (رجوع به جانور شناسی عمومی ج 1 ص 191 و 192 شود). 14- بافت ماهیچه ای: یکی از انواع شش گانه بافتهای موجود زنده که دارای خاصیت انقباض بدرجات مختلف میباشد. این بافتها توسط پی های مغزی و نخاعی منقبض میشوند. (رجوع به جانورشناسی فاطمی ج 1 ص 183 و 184 شود)
نسج. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). عضوی در بدن حیوان یا نبات که موظف به انجام دادن قسمتی از اعمال حیاتی موجود است. بافت از سلولهای مشابهی که از حیث ساختمان و دارا بودن وظایف با یکدیگر مشابه میباشند بوجود می آید، به مجموع سلول هائی که برای انجام دادن کار مخصوصی، یک نوع تغییرات شکلی و فیزیکی و شیمیایی حاصل کرده اند کلمه بافت اطلاق میشود مانند بافت ماهیچه ای و بافت پی و غیره. سلول های هر بافتی ممکن است در نقاط مختلف بدن پراکنده باشند ویا بصورت عضوی در محل معینی جمع گردیده باشند. گاهی از اوقات چندین بافت در تشکیل عضوی شرکت میکنند مثلا عضوماهیچه ای تنها از بافت ماهیچه ای درست نشده است بلکه بافت پیوندی و کشدار و پی و رگهای خونی را که در آنجا جریان دارند نیز شامل است. بافتهای بدن جانوران را بر شش دسته تقسیم کرده اند: بافت پوششی، بافت پی، بافت پشتیبان، بافت خونی، بافت غده ای. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 163). و در گیاهان بافت تقسیمات دیگری دارد بدین سان: پارانشیمی، بافتهای محافظ. بافتهای مقاوم. (گیاه شناسی ثابتی ص 133). بافتهای عمده بدینقرارند: 1- بافت آبکشی: یکی از انواع بافتهای گیاهی، بافت آبکشی یا غربالی است که برای پائین آوردن و انتقال شیرۀ پروردۀ نبات بکار میرود. عنصر این بافت از عده ای سلولهای کشیده و دراز که در امتداد یکدیگر قرار گرفته اند مشتق میباشد. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 164 شود. 2- بافت آوندی: از بافتهای انتقال دهنده شیرۀ نباتی در اعضای نبات است. بافت آوندی از مجموع سلولهای دراز و کشیدۀ استوانه ای و منشوری شکل که در امتداد یکدیگر قرار گرفته و لوله های باریک و شعریه ای تشکیل داده اند بوجود آمده است. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 156 شود. 3- بافت آهکی: بافتی است که در حیوانات از تشکیل موادآهکی بوجود آمده و تقریباً بحالت جامد در می آید مثل جلد سخت خارداری که از اختصاصات طبقۀ زیر اپیدرمی یعنی درم بوده و صفحات سخت آهکی و خارهای خارپوستان را بوجود می آورد. این بافتها را بافت آهکی مینامند. (از جانورشناسی فاطمی ج 1ص 244). 4- بافت اپیدرم: بافت پوششی یا اپیدرم یکی از بافتهای محافظ نبات میباشد که قسمتهای خارجی گیاه جوان را میپوشاند و معمولا از یک طبقه سلولهای منظمی تشکیل یافته است ولی گاهی در بعضی نباتات به دو یا سه طبقه سلول نیز بالغ میگردد... سلولهای بافت اپیدرم فاقد دانه های کلروپلاست میباشد. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 135 شود. 5- بافت اسکلرانشیم: بافت اسکلرانشیم یکی از بافتهای مقاوم نبات بشمار میرود، عناصر این بافت معمولا چند وجهی و کوتاه و فاقد پرتوپلاسم میباشند و دارای جدار ضخیم و چوبی هستند. در غشاء ضخیم آنها بونکتواسیون های ساده ای بشکل مجاری باریک دیده میشود که در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. بافت اسکلرانشیم یکی از بافتهای خیلی سخت و مقاوم محسوب میشود و در قسمتهای مختلف نبات دیده میشود، مثلا پوست سختی که دانۀ بعضی از میوه ها رامیپوشاند مانند پوست سخت بادام و زردآلو و غیره از این بافت تشکیل شده است. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 170 شود. 6- بافت انتقال دهنده: نوعی از بافتهای گیاهی است. بافت انتقال دهنده شیرۀ نباتی برای نقل و انتقال شیرۀ خام و پرورده در اعضای نبات بکار میرود و به دو دسته تقسیم میشود: بافت آوندی وبافت آبکشی. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 156 و هم چنین به بافت شود. 7- بافت پارانشیم: یکی از انواع سه گانه بافتهای نباتی است. سلولهای بافت پارانشیم بطور کلی چند وجهی و گرد و یا بیضی شکل میباشند. جدار آنها سلولزی و غالباً نازک است و اغلب دارای حفرۀ پرتوپلاسمی میباشند. بافتهای مختلف پارانشیمی عبارتند از: بافت مریستم که کانون نمو نبات محسوب میشود و معمولاً در جوانۀ انتهایی و جوانه های فرعی ساقه و انتهای ریشه دیده میشود. پارانشیم کلروفیلی دارای دانه های کلروپلاست میباشد و در نباتات عالی باستثنای نباتات انگل و اعضایی که از نور آفتاب محرومند دیده میشود و عمل تحلیل را در نباتات انجام میدهند، پارانشیم ساده سلولهای آن فاقد دانه های کلروفیل میباشد و اغلب در قسمتهای داخلی و خصوصاً در اعضای زیر زمینی نبات وجود دارد.و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 132 و 133 شود. 8- بافت پشتیبان: بافت پشتیبان عبارت از بافتهایی است که برای نگاهداری سایر بافتها بکار میروند و در این حال یا اسکلت داخلی (مانند بافت پیوندی و بافت مشبک) و یا اسکلت عمومی بدن (مانند بافت استخوانی) را شاملند. اصل این بافت مزانشیم است که از سلولهای ستاره ای کوچکی تشکیل شده و بواسطۀ دنباله هاشان بیکدیگر ارتباط دارند. از مزانشیم بافت مشبک و بافت کشدار و بافت پیوندی و بافت غضروفی و بافت استخوانی بوجود می آید. رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 176 تا 182 شود. 9- بافت پوششی: یکی از انواع شش گانه بافتهای حیوانی است، بافت پوششی یا اپی تلیوم چه از نظر درجۀ تکاملی و چه از نظر نمو فردی از بافتهای دیگر زودتر ظهور مینماید... از نظر شکل خارجی، سلولهای بافت پوششی پهلوی یکدیگر بصورت ردیف های مرتب یا طبقات منظمی قرار میگیرند و بر دو گونه است: پوششی ساده و پوششی مطبق... صفت اصلی بافت پوششی مفروش ساختن سطح خارجی بدن بوده (که در این حال پوست را درست میکند) ویا مستور نمودن داخل حفره هایی از قبیل معده وروده و غیره میباشد، پس عمل پوشش وظیفۀ اصلی این بافت است. اما کارهای دیگری نیز انجام میدهد مثلاً گاهی اوقات عمل تراوشی دارد (مثل غده های مترشحۀ خارجی معده و روده) و گاهی برای درک احساسات بکار میرود (مانند سلولهای پی) و یا یک وظیفۀ ماهیچه ای را داراست. سلولهای پوششی ممکن است در نتیجۀ تکثیر توده های سلولی بوجود آورده و یا برجستگیهایی در خارج تولید نمایند (مانند مو و پشم) و یا در زیر پوست فرو روند (مانند غدد مترشحه). رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 164 و 165 شود. 10- بافت پی: یکی از مراحل تغییر بافت پوششی صورت پی و عصب یافتن آن است. این بافت در همان مراحل اولیه از اکتودرم مشتق میگردد. چون در بدن جانوران کار بین عناصر مختلفه تقسیم میگردد لازم است سلولهای مخصوصی وجود داشته باشند که عمل تحریک را عهده دار شوند و این قبیل عناصر را سلولهای حساس نامند. واضح است سلولهای حساس ابتدا در نقاطی از بدن قرار میگیرند که تماس مستقیم با محیط خارج دارند و بهمین علت اصلشان نیز از سلولهای پوششی خارجی بدن یعنی اکتودرم است. سلولهای حساس تحریکاتی را که بدانها میرسد بسلول دیگری که درمجاورشان قرار دارد منتقل ساخته و باعث انقباض آنهامیشوند و بدین طریق هرگاه تغییری در محیط رخ دهد واکنشی از طرف جانور بروز مینماید که همان حرکت بدن باشد... در ضمن تکامل جانوران وضع سلولهای حساس در مقابل تحریکات خارجی کاملتر میشود، یعنی بعضی از عناصر در مجاورت پوست قرار گرفته و سلولهای دیگری که همان اصل را دارند در عمق بدن فرو میروند ولی ارتباط خود را با عناصر سطحی حفظ میکنند و همین سلولهای اخیرند که دنبالۀ خود را بدرون ماهیچه ها میفرستند و به این طریق دو نوع سلول پی بوجود می آید: یکی سلول پی حساس و دیگری سلول محرک... سلولهای محرک در جاهای معینی جمع گشته و مراکز پی را بوجود می آورند. و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ص 167 تا 176 شود. 11- بافت خونی: بافت خونی بر بافتهایی اطلاق میشود که سلولهای آن بواسطۀ مادۀ بین بافتی مایعی از یکدیگر جدا باشند مانند لنف و خون مهره داران و مایعات مربوط به آنها در بی مهرگان بعلت حالت مایعی که بافت خونی دارد در تحت فشار اولیه ای که بواسطۀ عضو مخصوصی بنام دل بر آن وارد میشود در حفره های مزودرمی یا حفره های خونی جریان می یابد و بدین وسیله مواد غذایی را از محیط خارجی به عناصر تشریحی میرساند. تکامل دستگاه جریان خون در سری جانوران بطریق زیر مشاهده میشود: الف. در موجودات پست بافت خونی حفرۀ عمومی بدن و دنباله های آن را پر میکندو اعضای بدن را مستقیماً مشروب میسازد و حرکت آن یابواسطۀ مژه هایی است که سلول را میپوشاند و یا بوسیلۀ حرکات خود بدن صورت میگیرد. ب. غالباً حفرۀ عمومی بواسطۀ نمو اعضای داخلی و بسط بافت پیوندی کوچک میشود و منحصر به لوله هایی میگردد به اسم لاکون ها که در وسط بافت پیوندی تشکیل میشود و در آنجا خون جریان مییابد. ج. پیدایش عضو مرکزی ضربان داری به اسم دل باعث میشود که خون منظم تر در بدن جاری گردد و دیگر از حرکات خارجی آن متابعت ننماید. گاهی اوقات ممکن است چندین دل وجود داشته باشد. د. تقریباً در همان زمانی که دل تشکیل میشود، رگهای خونی نیز ظاهر میگردند.تفاوت رگها از لاکون ها بواسطۀ وجود جدار مشخصی است که رگها را احاطه کرده است. رگهای خونی بتدریج از دل شروع میشوند، سیاه رگها خون را بدانجا می آورند و سرخ رگها از دل آغاز میشوند و خون را بنقاط دورتری میبرند. هَ. در بعضی از کرمها دستگاه جریان خون بواسطۀ پیدایش لوله های باریک باسم رگهای مویین کامل میگردند و سیاه رگها مستقیماً باسرخ رگها مربوط میشوند. و. در مهره داران نیز همان دو نوع مایع خون و لنف موجود است. بافت خونی از مایع بین بافتی باسم پلاسما و سلولهایی بنام گویچه ساخته شده است. پلاسما مایعی است که قسمت اعظم آن آب میباشد و علاوه بر آن املاح و مواد سفیده ای نیز دارد. لنف مایعی است که فقط از پلاسما و گویچه های سفیدی که از جدار رگهای مویین عبور کرده انددرست شده است. (رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1ص 185 تا 190 شود). 12- بافت عصبی: بافت پی. رجوع به بافت پی شود. 13- بافت غده ای: مادۀ زنده علاوه بر خاصیت تحریک و انقباض، عمل دیگری که ترشح یا تراوش کردن باشد نیز دارد. تراوش عبارت است از گرفتن موادی از خون و تغییر دادن و ساختن مواد مخصوص در پروتوپلاسم سلولی و فرستادن آن مواد بخارج. سلولهای تراوا معمولا با هم جمع میشوند و اعضای مخصوصی باسم غده بوجود می آورند. شکل غده ها با یکدیگر اختلاف دارد. و معمولا بر دو نوع است: غدد لوله ای و غدد انگورکی. از نظر عمل غده ها بر دو نوعند، غدد [تراوای] خارجی یا غدد باز و غدد [تراوای] داخلی یا غدد بسته. غدد باز مواد خود را مستقیماً و یا بوسیلۀ لوله هایی به بیرون می فرستند، ترشح غدد بسته در محیط داخلی یعنی خون یا لنف ریخته میشود بدون اینکه لولۀ خارج کننده وجود داشته باشد، مانند غدۀ هیپوفیز و غدد درقی و شبه درقی و کپسول های فوق کلیوی و غدد اندوکرین تناسلی. جگر و لوزالمعده غده های مختلط هستند یعنی از یک طرف ترشحات خارجی دارند که بواسطه لوله هایی وارد دستگاه گوارش میکنند و از طرف دیگر جزو غدد بسته میباشند، جگر با ترشحات داخلی کمکی به عمل تغذیه میکند و لوزالمعده باعث تراوش انسولین میشود. (رجوع به جانور شناسی عمومی ج 1 ص 191 و 192 شود). 14- بافت ماهیچه ای: یکی از انواع شش گانه بافتهای موجود زنده که دارای خاصیت انقباض بدرجات مختلف میباشد. این بافتها توسط پی های مغزی و نخاعی منقبض میشوند. (رجوع به جانورشناسی فاطمی ج 1 ص 183 و 184 شود)
شهرکی است به کرمان، آبادان و با نعمت، (حدود العالم)، در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: بافت نام یکی از بخشهای شهرستان سیرجان و همچنین نام قصبۀ مرکز بخش است، این بخش در خاور شهرستان سیرجان واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال بخطالرأس کوه های شاه، لاله زار، بید خوان که بین بخش بافت و مشیز واقع شده اند، از طرف خاور بارتفاعات صوغان سیاه کوه کوشک که حد طبیعی بخش بافت و بخش سبزواران را تشکیل میدهد، از جنوب بخش مرکزی بندرعباس، از باختر ببخش سعادت آباد و سعیدآباد، وضع طبیعی بخش بافت: از دو طرف محصوراست بکوههای مرتفع: کوه شاه، کوه لاله زار و کوه بیدخوان، از خاور بارتفاعات سیاه کوه - صوغان کوشکو و درآن کوهها دره هائی است که غالب قراء در آن دره هاست، مرتفعترین کوههای بخش بافت کوه خبر بارتفاع 3861 گزست، کلیۀ رودخانه های بخش از ارتفاعات شمال کوه شاه بیدخوان و لاله زار سرچشمه گرفته و بطرف خاور جاری شده پس از مشروب نمودن قراء اطراف بنام رود خانه هلیل وارد بخش سبزواران جیرفت میگردد، بیشتر کوهستان مستور از بوتۀ کتیرا، زیره، بادام و بنه ارچن است که ارچن و بنه را پیوند زده اند و ساکنین از محصول آنها استفاده مینمایند، صادرات مهم بخش عبارت است از کرک، پشم، روغن زیره، قالی، کتیرا، کشک، خرما، چوب گردو و سایر محصولات دامی، سه رشته راه فرعی از این بخش عبور مینماید: بافت به کرمان، بافت به سیرجان، بافت به جیرفت ولی در زمستان بواسطۀ ریزش برف و باران بسیار راه کرمان به بافت غیرقابل عبور است، کم جمعیت ترین منطقۀ سیرجان همین بخش است، گله داران بخش در زمستان به گرمسیر رفته و بهار مراجعت مینمایند، اراضی این بخش کاملا برای زراعت غلات و حبوبات مخصوصاً قسمت گرمسیر (ارزوئیه) مناسب است، بخش بافت از چهارده دهستان تشکیل شده است، ذیلا تعداد دهات و سکنۀ آن ذکر می شود: 1- دهستان گوغر 34 آبادی 2555 نفر 2- \’ کوشک 35 \’ 1707 \’ 3- \’ سیاه کوه 17 \’ 852 \’ 4- \’ صوغان 11 \’ 1514 \’ 5-\’ خبر 31 \’ 3642 \’ 6- \’ دشت آب 27 \’ 2494 \’ 7- \’ ده سرد 14 \’ 1018 \’ 8- \’ کیسکان 22 \’ 1748 \’ 9-\’ فتح آباد 19 \’ 2213 \’ 10- \’رابر 54 \’ 10480 \’ 11-\’ ارزوئیه 33 \’ 3674 \’ 12- \’ بزنجان 27 \’ 3859 \’ 13- \’ جمیل آباد 10 \’ 215 \’ 14- \’ حومه بافت 9 \’ 3624 \’ 15- \’ قصبۀبافت 1 \’ 2555 \’ (جمع آبادی 343 و سکنه 47400 تن) (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)، در تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی آمده است: (به استناد آمار عمومی) حوزۀ بافت 74 هزار جمعیت دارد و درهر یک هزار متر مربع آن 4 نفر زندگی میکنند، مرکز بافت 3861 تن جمعیت دارد، دهات معروف آن حدود 600 پارچه است، حدود 18500 گز مربع وسعت دارد قصبۀ مرکزی بخش بافت از شهرستان سیرجان که در 122 هزارگزی خاوری سیرجان واقع شده و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است:طول از گرنویچ 56 درجه و 36 دقیقه، عرض از خط استوا32 درجه و 17 دقیقه، ارتفاع از سطح دریا 2287 متر، مسافت نسبت بشهرهای مجاور بشرح زیر است: بافت به سیرجان راه فرعی 122 هزارگز، بافت بکرمان 147 هزارگز، این راه در زمستان بواسطۀ ریزش برف وباران مسدود میشود و قابل عبور ماشین نیست، قصبۀ بافت در دامنه و یکهزارگزی جنوب تپه های متعدد و ارتفاعات کوچک واقع شده است، طول قصبه 2 هزارگز و عرض آن یک هزارگز است، روشنائی قصبه بوسیلۀ مولد برق تأمین میگردد، آب قصبه از رودخانه تأمین میشود، در این قصبه یک مسجد، 2 دبستان، گروهان ژاندارمری، شهرداری، تلگراف خانه، پستخانه، شعبه بانک ملی، دارائی، بخشداری، دادگاه، ثبت اسناد، ادارۀ برق و آمار دایر است، جمعیت قصبه بافت 2555 تن میباشد، شغل سکنه پیشه وری است و عده قلیلی زراعت میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) رودی در اقطاع کرمان که از میان قصبۀ بافت میگذرد
شهرکی است به کرمان، آبادان و با نعمت، (حدود العالم)، در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: بافت نام یکی از بخشهای شهرستان سیرجان و همچنین نام قصبۀ مرکز بخش است، این بخش در خاور شهرستان سیرجان واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال بخطالرأس کوه های شاه، لاله زار، بید خوان که بین بخش بافت و مشیز واقع شده اند، از طرف خاور بارتفاعات صوغان سیاه کوه کوشک که حد طبیعی بخش بافت و بخش سبزواران را تشکیل میدهد، از جنوب بخش مرکزی بندرعباس، از باختر ببخش سعادت آباد و سعیدآباد، وضع طبیعی بخش بافت: از دو طرف محصوراست بکوههای مرتفع: کوه شاه، کوه لاله زار و کوه بیدخوان، از خاور بارتفاعات سیاه کوه - صوغان کوشکو و درآن کوهها دره هائی است که غالب قراء در آن دره هاست، مرتفعترین کوههای بخش بافت کوه خبر بارتفاع 3861 گزست، کلیۀ رودخانه های بخش از ارتفاعات شمال کوه شاه بیدخوان و لاله زار سرچشمه گرفته و بطرف خاور جاری شده پس از مشروب نمودن قراء اطراف بنام رود خانه هلیل وارد بخش سبزواران جیرفت میگردد، بیشتر کوهستان مستور از بوتۀ کتیرا، زیره، بادام و بنه ارچن است که ارچن و بنه را پیوند زده اند و ساکنین از محصول آنها استفاده مینمایند، صادرات مهم بخش عبارت است از کرک، پشم، روغن زیره، قالی، کتیرا، کشک، خرما، چوب گردو و سایر محصولات دامی، سه رشته راه فرعی از این بخش عبور مینماید: بافت به کرمان، بافت به سیرجان، بافت به جیرفت ولی در زمستان بواسطۀ ریزش برف و باران بسیار راه کرمان به بافت غیرقابل عبور است، کم جمعیت ترین منطقۀ سیرجان همین بخش است، گله داران بخش در زمستان به گرمسیر رفته و بهار مراجعت مینمایند، اراضی این بخش کاملا برای زراعت غلات و حبوبات مخصوصاً قسمت گرمسیر (ارزوئیه) مناسب است، بخش بافت از چهارده دهستان تشکیل شده است، ذیلا تعداد دهات و سکنۀ آن ذکر می شود: 1- دهستان گوغر 34 آبادی 2555 نفر 2- \’ کوشک 35 \’ 1707 \’ 3- \’ سیاه کوه 17 \’ 852 \’ 4- \’ صوغان 11 \’ 1514 \’ 5-\’ خبر 31 \’ 3642 \’ 6- \’ دشت آب 27 \’ 2494 \’ 7- \’ ده سرد 14 \’ 1018 \’ 8- \’ کیسکان 22 \’ 1748 \’ 9-\’ فتح آباد 19 \’ 2213 \’ 10- \’رابر 54 \’ 10480 \’ 11-\’ ارزوئیه 33 \’ 3674 \’ 12- \’ بزنجان 27 \’ 3859 \’ 13- \’ جمیل آباد 10 \’ 215 \’ 14- \’ حومه بافت 9 \’ 3624 \’ 15- \’ قصبۀبافت 1 \’ 2555 \’ (جمع آبادی 343 و سکنه 47400 تن) (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)، در تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی آمده است: (به استناد آمار عمومی) حوزۀ بافت 74 هزار جمعیت دارد و درهر یک هزار متر مربع آن 4 نفر زندگی میکنند، مرکز بافت 3861 تن جمعیت دارد، دهات معروف آن حدود 600 پارچه است، حدود 18500 گز مربع وسعت دارد قصبۀ مرکزی بخش بافت از شهرستان سیرجان که در 122 هزارگزی خاوری سیرجان واقع شده و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است:طول از گرنویچ 56 درجه و 36 دقیقه، عرض از خط استوا32 درجه و 17 دقیقه، ارتفاع از سطح دریا 2287 متر، مسافت نسبت بشهرهای مجاور بشرح زیر است: بافت به سیرجان راه فرعی 122 هزارگز، بافت بکرمان 147 هزارگز، این راه در زمستان بواسطۀ ریزش برف وباران مسدود میشود و قابل عبور ماشین نیست، قصبۀ بافت در دامنه و یکهزارگزی جنوب تپه های متعدد و ارتفاعات کوچک واقع شده است، طول قصبه 2 هزارگز و عرض آن یک هزارگز است، روشنائی قصبه بوسیلۀ مولد برق تأمین میگردد، آب قصبه از رودخانه تأمین میشود، در این قصبه یک مسجد، 2 دبستان، گروهان ژاندارمری، شهرداری، تلگراف خانه، پستخانه، شعبه بانک ملی، دارائی، بخشداری، دادگاه، ثبت اسناد، ادارۀ برق و آمار دایر است، جمعیت قصبه بافت 2555 تن میباشد، شغل سکنه پیشه وری است و عده قلیلی زراعت میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) رودی در اقطاع کرمان که از میان قصبۀ بافت میگذرد
بلده ای از بلاد کرمان بین راه شیراز و فارس، (از الانساب سمعانی)، شهرکی است به کرمان بین راه شیراز بکرمان و از نقاط گرمسیر است، و گروهی از محدثان از آن شهر برخاسته اند که ابوعبداﷲ اسماعیل بن عبدالغافر فارسی از آنان روایت کرده است، (از معجم البلدان)، معرب بافت، (ناظم الاطباء)، و رجوع به بافت شود
بلده ای از بلاد کرمان بین راه شیراز و فارس، (از الانساب سمعانی)، شهرکی است به کرمان بین راه شیراز بکرمان و از نقاط گرمسیر است، و گروهی از محدثان از آن شهر برخاسته اند که ابوعبداﷲ اسماعیل بن عبدالغافر فارسی از آنان روایت کرده است، (از معجم البلدان)، معرب بافت، (ناظم الاطباء)، و رجوع به بافت شود
بخش بافق، در فرهنگ جغرافیایی آمده است: یکی از بخشهای یازده گانه شهرستان یزد که در خاور این شهرستان واقع و حدود مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال به دشت لوت و بخش خرانق، از جنوب به شهرستان رفسنجان و بخش نیر، از خاور به کرمان و از باختر به بخش خرانق و بخش نیر. دهستان حومه بافق جلگه و هوای آن گرم و سوزان است ولی قسمت خاوری این بخش یعنی دهستان بهاباد به علت کوهستانی بودن هوای آن نسبهً معتدل است. در این بخش دو رشته ارتفاع از طرف جنوب خاور بطرف شمال باختر کشیده میشود که بترتیب عبارتند از: 1- رشتۀ ارتفاع مرکزی که تقریباًحدفاصل بین دهستان حومه بافق و دهستان بهاباد محسوب میشود. 2- رشتۀ ارتفاعات باریک کوه بافق که حد فاصل بین بخش بافق و بخش نیر میباشد. رودشور که از ارتفاعات شهرستان کرمان سرچشمه میگیرد به کویر بافق که در مرکز این بخش واقع شده میریزد. آب زراعتی بخش درمناطق کوهستانی از چشمه و قنات و در قسمتهای مسطح از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن گندم و جو و خرما و پنبه و روناس است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. در 9 هزارگزی شمال خاوری قصبۀ بافق کوهی است بنام چغارت که معدن آهن در آن موجود است ولی هنوز استخراج نشده است. معادن سرب و زغال سنگ و پنبۀ نسوز در نارگار وجود دارد. طرح راه آهن قم به یزد و کرمان از بافق و نزدیکی معدن آهن گذشته و بکرمان منتهی خواهد شد. قراء این بخش بوسیلۀ راههای ارابه رو و مالرو بیکدیگر مربوط میشوند. این بخش از دو دهستان بشرح زیر تشکیل میشود: دهستان حومه بافق که دارای 24 آبادی است و 8639 تن جمعیت دارد. دهستان بهاباد که دارای 26 آبادی و حدود 5634 تن جمعیت است. بنابر آمار جدید، بخش بافق از 50 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن بخش حدود 14273 نفر است. قراء مهم دهستان حومه بافق عبارتند: از باجگان، مبارکه، شیطور، قطرم. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). شواهد تاریخی: وقتی سلجوقشاه با این ارتش و پنجاه سوار که با ایشان بود در میان بافق و بهاباد برهزار سوار یزدی زدند و یک کس سلامت بیرون نگذاشتند. (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم ص 31). و باین بهانه بافق و بهاباد و سر حد کرمان و کوهبنان و راور و غیر هما میخورد. (همان کتاب، ص 89). در تاریخ وزیری نیز از بافق در چند جای سخن رفته است: [ولیخان افشار لشکر کرمان را برداشته از راه کوهبنان و بافق به طبس راند. (تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 276). در جنگهای ایران و عثمانی زمان شاه عباس کبیر تفنگچیان کرمانی خدمات نمایان کردند خصوص تفنگچیان بلوک بافق که آحاد و افراد آنها مورد التفات شاه گردیده انعام گرفتندو شهر و قلعۀ شماخی در پنجم صفر سنۀ هزار و شانزده مفتوح شد. (همان کتاب ص 281). و رجوع به فهرست اعلام همان کتاب شود. لسترنج آرد: تقریباً در پنجاه میلی باختر کوه بنان و در حاشیۀ کویر بزرگ نیمه راه یزدامروز دهکدۀ بافق واقع است. در کرمان دو محل است که نام آنها با هم شباهت کامل دارد: بافق و بافت یا بافد. بافت در هشتاد میلی جنوب شهر کرمان و بافق در دویست میلی شمالی است. (سرزمینهای خلافت شرقی ص 332)
بخش بافق، در فرهنگ جغرافیایی آمده است: یکی از بخشهای یازده گانه شهرستان یزد که در خاور این شهرستان واقع و حدود مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال به دشت لوت و بخش خرانق، از جنوب به شهرستان رفسنجان و بخش نیر، از خاور به کرمان و از باختر به بخش خرانق و بخش نیر. دهستان حومه بافق جلگه و هوای آن گرم و سوزان است ولی قسمت خاوری این بخش یعنی دهستان بهاباد به علت کوهستانی بودن هوای آن نسبهً معتدل است. در این بخش دو رشته ارتفاع از طرف جنوب خاور بطرف شمال باختر کشیده میشود که بترتیب عبارتند از: 1- رشتۀ ارتفاع مرکزی که تقریباًحدفاصل بین دهستان حومه بافق و دهستان بهاباد محسوب میشود. 2- رشتۀ ارتفاعات باریک کوه بافق که حد فاصل بین بخش بافق و بخش نیر میباشد. رودشور که از ارتفاعات شهرستان کرمان سرچشمه میگیرد به کویر بافق که در مرکز این بخش واقع شده میریزد. آب زراعتی بخش درمناطق کوهستانی از چشمه و قنات و در قسمتهای مسطح از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن گندم و جو و خرما و پنبه و روناس است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. در 9 هزارگزی شمال خاوری قصبۀ بافق کوهی است بنام چغارت که معدن آهن در آن موجود است ولی هنوز استخراج نشده است. معادن سرب و زغال سنگ و پنبۀ نسوز در نارگار وجود دارد. طرح راه آهن قم به یزد و کرمان از بافق و نزدیکی معدن آهن گذشته و بکرمان منتهی خواهد شد. قراء این بخش بوسیلۀ راههای ارابه رو و مالرو بیکدیگر مربوط میشوند. این بخش از دو دهستان بشرح زیر تشکیل میشود: دهستان حومه بافق که دارای 24 آبادی است و 8639 تن جمعیت دارد. دهستان بهاباد که دارای 26 آبادی و حدود 5634 تن جمعیت است. بنابر آمار جدید، بخش بافق از 50 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن بخش حدود 14273 نفر است. قراء مهم دهستان حومه بافق عبارتند: از باجگان، مبارکه، شیطور، قطرم. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). شواهد تاریخی: وقتی سلجوقشاه با این ارتش و پنجاه سوار که با ایشان بود در میان بافق و بهاباد برهزار سوار یزدی زدند و یک کس سلامت بیرون نگذاشتند. (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم ص 31). و باین بهانه بافق و بهاباد و سر حد کرمان و کوهبنان و راور و غیر هما میخورد. (همان کتاب، ص 89). در تاریخ وزیری نیز از بافق در چند جای سخن رفته است: [ولیخان افشار لشکر کرمان را برداشته از راه کوهبنان و بافق به طبس راند. (تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 276). در جنگهای ایران و عثمانی زمان شاه عباس کبیر تفنگچیان کرمانی خدمات نمایان کردند خصوص تفنگچیان بلوک بافق که آحاد و افراد آنها مورد التفات شاه گردیده انعام گرفتندو شهر و قلعۀ شماخی در پنجم صفر سنۀ هزار و شانزده مفتوح شد. (همان کتاب ص 281). و رجوع به فهرست اعلام همان کتاب شود. لسترنج آرد: تقریباً در پنجاه میلی باختر کوه بنان و در حاشیۀ کویر بزرگ نیمه راه یزدامروز دهکدۀ بافق واقع است. در کرمان دو محل است که نام آنها با هم شباهت کامل دارد: بافق و بافت یا بافد. بافت در هشتاد میلی جنوب شهر کرمان و بافق در دویست میلی شمالی است. (سرزمینهای خلافت شرقی ص 332)
ویلیام بافن دریانورد مشهور انگلیسی که بسال 1584 میلادی بدنیا آمد و بسال 1622 میلادی درگذشت. در سفر اکتشافی که بسال 1615 میلادی به دریاهای شمالی کرد تا مدار 78 درجۀ شمالی پیشرفت و سفرنامه ای نیز در مشاهدات خود نوشت. بافن در ایران، در محاصرۀ جزیره هرموز هنگامی که میخواست پرتقالیها را از ایران براند کشته شد. و نیز رجوع به بافن در قاموس الاعلام ترکی شود
ویلیام بافن دریانورد مشهور انگلیسی که بسال 1584 میلادی بدنیا آمد و بسال 1622 میلادی درگذشت. در سفر اکتشافی که بسال 1615 میلادی به دریاهای شمالی کرد تا مدار 78 درجۀ شمالی پیشرفت و سفرنامه ای نیز در مشاهدات خود نوشت. بافن در ایران، در محاصرۀ جزیره هرموز هنگامی که میخواست پرتقالیها را از ایران براند کشته شد. و نیز رجوع به بافن در قاموس الاعلام ترکی شود
دریای بافن، نام قسمتی از اقیانوس اطلس که بین سرزمین گروئنلند و نواحی قطبی قرار گرفته و به وسیلۀ ترعه داوی به اقیانوس اطلس متصل میشود. کشتی رانی در این دریا در بیشترایام سال بعلت وجود کوههای یخ مشکل است. این دریا بسال 1616 میلادی بوسیلۀ بافن دریانورد انگلیسی کشف شد
دریای بافن، نام قسمتی از اقیانوس اطلس که بین سرزمین گروئنلند و نواحی قطبی قرار گرفته و به وسیلۀ ترعه داوی به اقیانوس اطلس متصل میشود. کشتی رانی در این دریا در بیشترایام سال بعلت وجود کوههای یخ مشکل است. این دریا بسال 1616 میلادی بوسیلۀ بافن دریانورد انگلیسی کشف شد
نام مادر سلطان محمد سوم و زن سلطان مراد ثالث پادشاه عثمانی و معروف به صفیه (در اعلام النساء: طاهره) است، وی دختر یکی از حکام ونیزی کورفو و بس زیبا بود و در حدود 1560 میلادی بدنیا آمد و در جوانی بوسیلۀ دریانوردان ترک ربوده شد و به حرم سلطان مرادخان ثالث عثمانی در آمد، این زن در دربار عثمانی نفوذ فراوان یافت ولی سرانجام در حدود سال 1603 میلادی مورد خشم نواده اش سلطان احمدخان سوم قرار گرفت و دستش از امور کوتاه شد و عاقبت زندانی گشت و در 1615 میلادی درگذشت، و رجوع به اعلام النساء ج 1 ص 108 شود
نام مادر سلطان محمد سوم و زن سلطان مراد ثالث پادشاه عثمانی و معروف به صفیه (در اعلام النساء: طاهره) است، وی دختر یکی از حکام ونیزی کورفو و بس زیبا بود و در حدود 1560 میلادی بدنیا آمد و در جوانی بوسیلۀ دریانوردان ترک ربوده شد و به حرم سلطان مرادخان ثالث عثمانی در آمد، این زن در دربار عثمانی نفوذ فراوان یافت ولی سرانجام در حدود سال 1603 میلادی مورد خشم نواده اش سلطان احمدخان سوم قرار گرفت و دستش از امور کوتاه شد و عاقبت زندانی گشت و در 1615 میلادی درگذشت، و رجوع به اعلام النساء ج 1 ص 108 شود
باقه. دستۀ علف یا محصول درو شده. تودۀ بریده شده از علف یا قصیل. بغل. دستۀ دروده و گرد کرده از یونجه و گندم و جو و غیرآن. (این کلمه در چهار محال بختیاری و دهات کرمان بدین معنی بکار میرود).
باقه. دستۀ علف یا محصول درو شده. تودۀ بریده شده از علف یا قصیل. بغل. دستۀ دروده و گرد کرده از یونجه و گندم و جو و غیرآن. (این کلمه در چهار محال بختیاری و دهات کرمان بدین معنی بکار میرود).
عبداﷲ بن محمد بن عیسی، مکنی به ابومحمد بن الاسلمی، معروف به ابن الاسلمیه، فقیه و ادیب و از اهل آندلس و از شهر الفرج معروف به وادی الحجاره بود، کتبی دارد، از آنجمله: تفقیه الطالبین، والارشاد در اشربه و احکام آن، (از الاعلام زرکلی ج 4ص 265)، ابومحمد عبداﷲ بن محمد بافی ادیب فقیه شافعی بود و بسال 398 هجری قمری در بغداد درگذشت، ازو است: علی بغداد معدن کل طیب و مغنی نزهه المتنزهینا سلام کلما جرحت بلحظ عیون المشتهین المشتهینا دخلنا کارهین لها فلما الفناها خرجنا مکرهینا و ماحب الدیاربها، ولکن امرّ العیش فرقه من هوینا، و هم گوید: ثلاثه ما اجتمعن فی واحد الا واسلمنه الی الاجل ذل اغتراب وفاقه و هوی و کلها سابق علی عجل، (از معجم البلدان)، او بسیار بدیهه گوی و نیکو محضر بود روزی بدیدار یکی از دوستان خود رفت و وی را در خانه نیافت، آنگاه این دو شعر را بدو نوشت: کم حضرنا فلیس یقضی التلاقی نسئل اﷲ خیر هذا الفراق ان اغب لم تغب وان لم تغب غب مت کان افتراقنا باتفاق، (از ریحانه الادب ج 1 ص 136)
عبداﷲ بن محمد بن عیسی، مکنی به ابومحمد بن الاسلمی، معروف به ابن الاسلمیه، فقیه و ادیب و از اهل آندلس و از شهر الفرج معروف به وادی الحجاره بود، کتبی دارد، از آنجمله: تفقیه الطالبین، والارشاد در اشربه و احکام آن، (از الاعلام زرکلی ج 4ص 265)، ابومحمد عبداﷲ بن محمد بافی ادیب فقیه شافعی بود و بسال 398 هجری قمری در بغداد درگذشت، ازو است: علی بغداد معدن کل طیب و مغنی نزهه المتنزهینا سلام کلما جرحت بلحظ عیون المشتهین المشتهینا دخلنا کارهین لها فلما الفناها خرجنا مکرهینا و ماحب الدیاربها، ولکن امرّ العیش فرقه من هوینا، و هم گوید: ثلاثه ما اجتمعن فی واحد الا واسلمنه الی الاجل ذل اغتراب وفاقه و هوی و کلها سابق علی عجل، (از معجم البلدان)، او بسیار بدیهه گوی و نیکو محضر بود روزی بدیدار یکی از دوستان خود رفت و وی را در خانه نیافت، آنگاه این دو شعر را بدو نوشت: کم حضرنا فلیس یقضی التلاقی نسئل اﷲ خیر هذا الفراق ان اغب لم تغب وان لم تغب غب مت کان افتراقنا باتفاق، (از ریحانه الادب ج 1 ص 136)
دهی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 211 هزارگزی جنوب کهنوج و 5 هزارگزی شمال خاوری راه مالرو انگهران به میناب واقع است و 40 تن سکنه دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 211 هزارگزی جنوب کهنوج و 5 هزارگزی شمال خاوری راه مالرو انگهران به میناب واقع است و 40 تن سکنه دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
بافتن، نسج، مجموعه سلول هایی که در شکل و ساختمان شبیه هم می باشند و یک عمل مشترک را انجام می دهند، مانند بافت های ماهیچه ای، بافته شده، بافته، مجازاً، ساختار و ویژگی های متعلق به یک مجموعه، مجموعه اج
بافتن، نسج، مجموعه سلول هایی که در شکل و ساختمان شبیه هم می باشند و یک عمل مشترک را انجام می دهند، مانند بافت های ماهیچه ای، بافته شده، بافته، مجازاً، ساختار و ویژگی های متعلق به یک مجموعه، مجموعه اج