- باطله
- بیهوده و ناچیز
معنی باطله - جستجوی لغت در جدول جو
- باطله
- بیهوده
- باطله
- باطل شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معطل وبیکار شدن
به خدا (صیغه قسم) سوگند بخدا قسم بخدا. شعرم پی ناقدان نافه سکبای مزعفراست بالله
یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان
پیاله، بادیه
سختگیر، تازان
زن بی شوهر
ریش زخم خونین
از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، پیاله، ظرف شیشه ای بزرگی که در آن شراب می ریختند، کاسه، بادیه
نوعی پارچۀ زربفت، رشته های طلا و نقره که با آن جامه را زردوزی کنند
زن دلیر وشجاع ودلاور
بال کوچک
لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
بی هوده، تباه، نادرست
ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن،برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن،
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می رود، نمایش توأم با موسیقی و رقص
بال، بال کوچک،
در علم زیست شناسی اندام ها یا پره های بدن ماهی که به کمک آن ها شنا می کند
رقص یک نفری یا دسته جمعی همراه با موسیقی و لباس مخصوص که معنی و مفهوم یا داستان یا سرگذشتی را بدون تکلم و فقط به وسیلۀ ژست ها و حرکات خود ادا می کند
در علم زیست شناسی اندام ها یا پره های بدن ماهی که به کمک آن ها شنا می کند
رقص یک نفری یا دسته جمعی همراه با موسیقی و لباس مخصوص که معنی و مفهوم یا داستان یا سرگذشتی را بدون تکلم و فقط به وسیلۀ ژست ها و حرکات خود ادا می کند
نشان بیهودگی و از کارافتادگی
داغ باطله به کسی زدن کنایه از او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن
رخنه بیهوده رخنه بی سود