- باطل
- لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
معنی باطل - جستجوی لغت در جدول جو
- باطل
- بی هوده، تباه، نادرست
- باطل
- ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن،برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
- باطل ((طِ))
- بیهوده، بی فایده، جمع اباطیل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیهوده و ناچیز
بیهوده
باطل شده
بیهوده تر یاوه تر
مرد نا چیز و معطل و بی کاره
فرانسوی گل کمر (جواهرات سلطنتی ایران)
شجاع، مرد، دلیر، دلاور
گول، تره فروش، زمین سبز، دانه خور پرنده نشمه دار چوغان از گیاهان
پنهان، خلاف ظاهر
یونانی توت سه گل
بر روی خفته
بی کارگردنده، متردد
آزموده پخته: مرد
بیهوده تر، یاوه تر
درون
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب
زفت نا بخشنده تنگ چشم گرسنه چشم تنگ چشم
بخشنده بذل کننده بخشش کننده بخشنده
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
باطل و بیهوده
پارسی تازی گشته شاتل ازداروها روشنک (گویش شیرازی)
بذل کننده، بخشنده، سخی
پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیز
شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است
ویژگی آنچه یا آنکه به کار گرفته می شود، بیکار، بی بهره، بدون مسئول یا متصدی
عاطل و باطل: بیکار، بیهوده
عاطل و باطل: بیکار، بیهوده
دروغ گو
بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
بیکاره، بیهوده، تهی، فارغ