جدول جو
جدول جو

معنی باطش - جستجوی لغت در جدول جو

باطش
(طِ)
کسی که حمله کند بر کسی. (ناظم الاطباء). حمله کننده. (غیاث اللغات) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالش
تصویر بالش
کیسه ای پارچه ای که هنگام خواب زیر سر می گذارند، برای مثال تا که بنشست خواجه در «بالش» / «بالش» آمد ز ناز در بالش (سنائی۱ - ۶۶۰)، تکیه گاه، مسند
رشد، نمو، به خود نازیدن، فخر کردن، برای مثال تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱ - ۶۶۰)
در دورۀ مغول، واحد اندازه گیری وزن زر و سیم، درحدود هشت مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطن
تصویر باطن
پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشش
تصویر باشش
بودن، برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می رود مثلاً دریا طوفانی بود، وجود داشتن، هستی داشتن مثلاً در خانه اش یک سگ بود، توقف کردن، ماندن، اقامت کردن مثلاً مدتی کنار دریا بود، در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ابعد می سازد مثلاً گفته بودم، گفته بوده ام، باقی بودن، زنده ماندن، گذشتن زمان، سپری شدن، اتفاق افتادن، روی دادن، فرا رسیدن، شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارش
تصویر بارش
ریختن برف یا باران از آسمان، باران، برف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطل
تصویر باطل
ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن، برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطن
تصویر باطن
پنهان، خلاف ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطس
تصویر باطس
یونانی توت سه گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطح
تصویر باطح
بر روی خفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهش
تصویر باهش
هوشمند، خردمند، عاقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارش
تصویر بارش
باریدن (باران و مانند آن)، باران مطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغش
تصویر باغش
باران نرم و سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالش
تصویر بالش
بالشت، تکیه که زیر سر نهند، تکیه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطاش
تصویر بطاش
سختگیر تازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطشه
تصویر باطشه
سختگیر، تازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطش
تصویر عاطش
تشنه لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل
تصویر باطل
لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل
تصویر باطل
((طِ))
بیهوده، بی فایده، جمع اباطیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
واحد مقیاس برای زر و سیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
((لِ))
نمو، بالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
بالشت، وسیله ای به شکل کیسه چهارگوش که آن را با ماده نرمی مثل پر، پنبه، پشم شیشه یا اسفنج پر کرده و در هنگام خواب یا استراحت سر را روی آن می گذارند، متکا، مسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارش
تصویر بارش
((رِ))
باریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطن
تصویر باطن
((طِ))
پنهان، درون چیزی، جمع بواطن، حقیقت، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
بلوغ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باطل
تصویر باطل
بی هوده، تباه، نادرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باطن
تصویر باطن
درون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارش
تصویر بارش
Precipitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارش
تصویر بارش
осадки
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارش
تصویر بارش
Niederschlag
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارش
تصویر بارش
опади
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارش
تصویر بارش
opad
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارش
تصویر بارش
降水
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارش
تصویر بارش
precipitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بارش
تصویر بارش
precipitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بارش
تصویر بارش
precipitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی