معنی بارش
بارش
((رِ))
باریدن
تصویر بارش
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بارش
بارش
بارش
باریدن (باران و مانند آن)، باران مطر
فرهنگ لغت هوشیار
بارش
بارش
ریختن برف یا باران از آسمان، باران، برف
فرهنگ فارسی عمید
بارش
بارش
Precipitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بارش
بارش
осадки
دیکشنری فارسی به روسی
بارش
بارش
Niederschlag
دیکشنری فارسی به آلمانی
بارش
بارش
опади
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بارش
بارش
opad
دیکشنری فارسی به لهستانی
بارش
بارش
降水
دیکشنری فارسی به چینی
بارش
بارش
precipitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی