- باطخ (طِ)
لیسنده، نعت از بطخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- باطخ الماء، احمق. (منتهی الارب). نادان. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح اهل دفاتر ایران، فرد باطل، منسوخ. (آنندراج).
- داغ باطله، نشان بیهودگی و از کار افتادگی.
- داغ باطله به اسپی یا کسی زدن، او را از جرگه بیرون کردن. از زمرۀ کار آمدان بیرون راندن. رجوع به داغ شود.
، کاغذ یا نوشته ای باطله که بکار نیاید
- باطخ الماء، احمق. (منتهی الارب). نادان. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح اهل دفاتر ایران، فرد باطل، منسوخ. (آنندراج).
- داغ باطله، نشان بیهودگی و از کار افتادگی.
- داغ باطله به اسپی یا کسی زدن، او را از جرگه بیرون کردن. از زمرۀ کار آمدان بیرون راندن. رجوع به داغ شود.
، کاغذ یا نوشته ای باطله که بکار نیاید
