در حدودالعالم (چ تهران ص 62) آمده: ’سکیمشت’ ناحیتی است که اندر وی کشت و غله بسیار است و از پس این سکیمشت پادشاییست خرد اندر شکستگیها و کوهها، آنرا یون خوانند، و دهقان او را باخ خوانند و قوتش از امیر ختلان است’، در فهرست ’انواع الملوک’ بیرونی در آثارالباقیه (صص 100 - 102) این نام نیامده است، گداره ای چهارپهلو، (شرفنامۀ منیری)، مهرۀ دیوار، (شعوری ج 1 ص 189) : یکی بتکده دید ساده ز سنگ چهل باخسه هر یک از رنگ رنگ بهر باخسه بر چهل لاد نیز زجزع و رخام و ز هر گونه چیز، اسدی (از شعوری)، باخره، (دهار)، این کلمه و معنی موردتأمل است، نشتر حجام، (برهان) (جهانگیری)، و بمعنی نشتر حجام که آنرا شست خوانند آمده، (آنندراج) (انجمن آرا)