جدول جو
جدول جو

معنی باصفت - جستجوی لغت در جدول جو

باصفت(صِ فَ)
دارای صفت. در مقابل بی صفت، محو. ناپدید. (آنندراج). بتباهی رفته. هدر. (دهار). هدر شده: اما اگر کسی را بر آن اطلاع افتد برادری ما چنان باطل گردد که تلافی آن بمال و متاع در امکان نیاید. (از کلیله و دمنه).
- آدم باطل، بیکاره. عاطل. بیکار.
- باطل گرداندن عزم، فسخ عزیمت: همگان بگریستند و زاری کردندتا مگر این عزم باطل گرداند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 47).
- بباطل، بر باطل. بیهوده. بناحق:
مرا بباطل محتاج جاه خود شمرند
بحق حق که جز از حق مراست استغنا.
خاقانی.
آن وزیرک از حسد بودش نژاد
تا بباطل گوش و بینی باد داد.
مولوی.
- بر باطل بودن، نه بر راه حق بودن. برصواب نبودن. بر بیراهه بودن. بر کفر و زندقه بودن:
بر باطلند از آنکه پدرشان پدید نیست
وز حق نه آدم است و نه عیسی خطابشان.
خاقانی.
- خیال باطل، سودای بیجا. اندیشۀ نادرست: خواجه (احمدحسن) گفت این چه سوداست و خیال باطل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 223).
- کلام باطل، سخن بیهوده وبی معنی. (ناظم الاطباء).
- نوشتۀ باطل، نوشتۀ بیهوده. نادرست: مسعدی را گفته آمد تا هم اکنون معمانامه ای نویسد، با قاصدی از آن خویش و یک اسکدار که آنچه پیش نبشته شده بود باطل بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 322).
- باطل نشستن، یا نشستن باطل، بیهوده نشستن. بیکاری اختیار کردن. تن بکار ندادن:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
اگر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم.
سعدی. (طیبات).
- عاطل و باطل، هیچکاره، که بهیچ کار نیاید.
، ناچیز. (منتهی الارب) (آنندراج)، ساحر: و ما یبدی ٔ الباطل و مایعید. (قرآن 49/34) ج، بطله. (اقرب الموارد)، مفت. رایگان. (یادداشت مؤلف)، شرک:یمح اﷲ الباطل (قرآن 24/42) یعنی خدا می زداید شرک را. (تاج العروس)، در تداول شرع و اصول، چیزی است که به اصل خود صحیح نباشد. (از تعریفات جرجانی). آنچه با وجود صورت از هر وجه فاقد معنی باشد یا بسبب انعدام اهلیت یا محلیت، چون بیع آزاد و بیع کودک. (از تعریفات جرجانی). مالی که بدان اعتنا بشود ولی به هیچ رو مفید نباشد. (از تعریفات جرجانی)، در تداول صوفیان معدوم است. (اصطلاحات صوفیه ذیل تعریفات)،
{{اسم خاص}} ابلیس. (ناظم الاطباء) (تاج العروس). شیطان. (اقرب الموارد)، بیکار. عاطل. (یادداشت مؤلف). بیکاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باصفا
تصویر باصفا
دارای پاکیزگی و خرمی، ویژگی باغ و بستان و جای خوش آب و هوا، کنایه از خوش خو، مهربان، پاک دل، خوش نیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافت
تصویر بافت
بافتن، عمل بافندگی، بافته شده، تاروپود، نسج، در علم زیست شناسی دسته ای از یاخته ها که در بدن موجودی به هم پیوسته باشند، در علم زیست شناسی مجموع سلول هایی که شکل و ساختمان آن ها شبیه یکدیگر است و در بدن عمل مشترکی انجام می دهند مثلاً بافت ماهیچه ای، بافت عصبی، بافت استخوانی، بافت اسفنجی
فرهنگ فارسی عمید
شهرکی است به کرمان، آبادان و با نعمت، (حدود العالم)، در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: بافت نام یکی از بخشهای شهرستان سیرجان و همچنین نام قصبۀ مرکز بخش است، این بخش در خاور شهرستان سیرجان واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال بخطالرأس کوه های شاه، لاله زار، بید خوان که بین بخش بافت و مشیز واقع شده اند، از طرف خاور بارتفاعات صوغان سیاه کوه کوشک که حد طبیعی بخش بافت و بخش سبزواران را تشکیل میدهد، از جنوب بخش مرکزی بندرعباس، از باختر ببخش سعادت آباد و سعیدآباد، وضع طبیعی بخش بافت: از دو طرف محصوراست بکوههای مرتفع: کوه شاه، کوه لاله زار و کوه بیدخوان، از خاور بارتفاعات سیاه کوه - صوغان کوشکو و درآن کوهها دره هائی است که غالب قراء در آن دره هاست، مرتفعترین کوههای بخش بافت کوه خبر بارتفاع 3861 گزست، کلیۀ رودخانه های بخش از ارتفاعات شمال کوه شاه بیدخوان و لاله زار سرچشمه گرفته و بطرف خاور جاری شده پس از مشروب نمودن قراء اطراف بنام رود خانه هلیل وارد بخش سبزواران جیرفت میگردد، بیشتر کوهستان مستور از بوتۀ کتیرا، زیره، بادام و بنه ارچن است که ارچن و بنه را پیوند زده اند و ساکنین از محصول آنها استفاده مینمایند، صادرات مهم بخش عبارت است از کرک، پشم، روغن زیره، قالی، کتیرا، کشک، خرما، چوب گردو و سایر محصولات دامی، سه رشته راه فرعی از این بخش عبور مینماید: بافت به کرمان، بافت به سیرجان، بافت به جیرفت ولی در زمستان بواسطۀ ریزش برف و باران بسیار راه کرمان به بافت غیرقابل عبور است، کم جمعیت ترین منطقۀ سیرجان همین بخش است، گله داران بخش در زمستان به گرمسیر رفته و بهار مراجعت مینمایند، اراضی این بخش کاملا برای زراعت غلات و حبوبات مخصوصاً قسمت گرمسیر (ارزوئیه) مناسب است، بخش بافت از چهارده دهستان تشکیل شده است، ذیلا تعداد دهات و سکنۀ آن ذکر می شود:
1- دهستان گوغر 34 آبادی 2555 نفر
2- \’ کوشک 35 \’ 1707 \’
3- \’ سیاه کوه 17 \’ 852 \’
4- \’ صوغان 11 \’ 1514 \’
5-\’ خبر 31 \’ 3642 \’
6- \’ دشت آب 27 \’ 2494 \’
7- \’ ده سرد 14 \’ 1018 \’
8- \’ کیسکان 22 \’ 1748 \’
9-\’ فتح آباد 19 \’ 2213 \’
10- \’رابر 54 \’ 10480 \’
11-\’ ارزوئیه 33 \’ 3674 \’
12- \’ بزنجان 27 \’ 3859 \’
13- \’ جمیل آباد 10 \’ 215 \’
14- \’ حومه بافت 9 \’ 3624 \’
15- \’ قصبۀبافت 1 \’ 2555 \’
(جمع آبادی 343 و سکنه 47400 تن) (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)، در تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی آمده است: (به استناد آمار عمومی) حوزۀ بافت 74 هزار جمعیت دارد و درهر یک هزار متر مربع آن 4 نفر زندگی میکنند، مرکز بافت 3861 تن جمعیت دارد، دهات معروف آن حدود 600 پارچه است، حدود 18500 گز مربع وسعت دارد
قصبۀ مرکزی بخش بافت از شهرستان سیرجان که در 122 هزارگزی خاوری سیرجان واقع شده و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است:طول از گرنویچ 56 درجه و 36 دقیقه، عرض از خط استوا32 درجه و 17 دقیقه، ارتفاع از سطح دریا 2287 متر، مسافت نسبت بشهرهای مجاور بشرح زیر است: بافت به سیرجان راه فرعی 122 هزارگز، بافت بکرمان 147 هزارگز، این راه در زمستان بواسطۀ ریزش برف وباران مسدود میشود و قابل عبور ماشین نیست، قصبۀ بافت در دامنه و یکهزارگزی جنوب تپه های متعدد و ارتفاعات کوچک واقع شده است، طول قصبه 2 هزارگز و عرض آن یک هزارگز است، روشنائی قصبه بوسیلۀ مولد برق تأمین میگردد، آب قصبه از رودخانه تأمین میشود، در این قصبه یک مسجد، 2 دبستان، گروهان ژاندارمری، شهرداری، تلگراف خانه، پستخانه، شعبه بانک ملی، دارائی، بخشداری، دادگاه، ثبت اسناد، ادارۀ برق و آمار دایر است، جمعیت قصبه بافت 2555 تن میباشد، شغل سکنه پیشه وری است و عده قلیلی زراعت میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
رودی در اقطاع کرمان که از میان قصبۀ بافت میگذرد
لغت نامه دهخدا
(صَ صِ فَ)
بمانند صبا. بکردار صبا. تند. باشتاب: صباصفت منازل میبرید و شمال شکل، مراحل قطع میکرد... (سندبادنامه ص 143). رجوع به صبا و رجوع به صباسرعت شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
قریه ای از اصفهان (مراصد الاطلاع). از دهات اصفهان است. (مرآت البلدان ج 1 ص 160). نام یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد اصفهان، واقع در باختر شهرکرد، که از شمال به کوهستان هفت تنان و ازجنوب به بلوک ده دز و از خاور به ارتفاعات زردکوه و از باختر به کوهستان دیناران محدود است. این دهستان در دره ای طولانی و در میان جنگل بلوط قرار گرفته است. هوای آن در تابستان معتدل و در زمستان بسیار سرد است و آبش از رود خانه بازفت تأمین میشود. محصول عمده آن حبوب و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری است و از 55 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و در حدود 4850نفر جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
پاکیزه. (ناظم الاطباء) ، کسی که سخت گیرد بر کسی یا در هر چیز که باشد: فاذا موسی باطش بجانب العرش. (ناظم الاطباء). سخت گیرنده. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). و رجوع به بطش شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نام درختی که چون باد بر وی وزد بوی خوشی از آن برآید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخت معطر خوشبوئی. (ناظم الاطباء). درختی است که به وزش باد عطر خوب از آن متصاعد میشود. (شعوری) :
پر از کوه و بیشه جزیری فراخ
جزیری همه عود و بادفت شاخ.
اسدی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(بافت)
نسج. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). عضوی در بدن حیوان یا نبات که موظف به انجام دادن قسمتی از اعمال حیاتی موجود است. بافت از سلولهای مشابهی که از حیث ساختمان و دارا بودن وظایف با یکدیگر مشابه میباشند بوجود می آید، به مجموع سلول هائی که برای انجام دادن کار مخصوصی، یک نوع تغییرات شکلی و فیزیکی و شیمیایی حاصل کرده اند کلمه بافت اطلاق میشود مانند بافت ماهیچه ای و بافت پی و غیره. سلول های هر بافتی ممکن است در نقاط مختلف بدن پراکنده باشند ویا بصورت عضوی در محل معینی جمع گردیده باشند. گاهی از اوقات چندین بافت در تشکیل عضوی شرکت میکنند مثلا عضوماهیچه ای تنها از بافت ماهیچه ای درست نشده است بلکه بافت پیوندی و کشدار و پی و رگهای خونی را که در آنجا جریان دارند نیز شامل است. بافتهای بدن جانوران را بر شش دسته تقسیم کرده اند: بافت پوششی، بافت پی، بافت پشتیبان، بافت خونی، بافت غده ای. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 163). و در گیاهان بافت تقسیمات دیگری دارد بدین سان: پارانشیمی، بافتهای محافظ. بافتهای مقاوم. (گیاه شناسی ثابتی ص 133). بافتهای عمده بدینقرارند:
1- بافت آبکشی: یکی از انواع بافتهای گیاهی، بافت آبکشی یا غربالی است که برای پائین آوردن و انتقال شیرۀ پروردۀ نبات بکار میرود. عنصر این بافت از عده ای سلولهای کشیده و دراز که در امتداد یکدیگر قرار گرفته اند مشتق میباشد. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 164 شود.
2- بافت آوندی: از بافتهای انتقال دهنده شیرۀ نباتی در اعضای نبات است. بافت آوندی از مجموع سلولهای دراز و کشیدۀ استوانه ای و منشوری شکل که در امتداد یکدیگر قرار گرفته و لوله های باریک و شعریه ای تشکیل داده اند بوجود آمده است. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 156 شود.
3- بافت آهکی: بافتی است که در حیوانات از تشکیل موادآهکی بوجود آمده و تقریباً بحالت جامد در می آید مثل جلد سخت خارداری که از اختصاصات طبقۀ زیر اپیدرمی یعنی درم بوده و صفحات سخت آهکی و خارهای خارپوستان را بوجود می آورد. این بافتها را بافت آهکی مینامند. (از جانورشناسی فاطمی ج 1ص 244).
4- بافت اپیدرم: بافت پوششی یا اپیدرم یکی از بافتهای محافظ نبات میباشد که قسمتهای خارجی گیاه جوان را میپوشاند و معمولا از یک طبقه سلولهای منظمی تشکیل یافته است ولی گاهی در بعضی نباتات به دو یا سه طبقه سلول نیز بالغ میگردد... سلولهای بافت اپیدرم فاقد دانه های کلروپلاست میباشد. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 135 شود.
5- بافت اسکلرانشیم: بافت اسکلرانشیم یکی از بافتهای مقاوم نبات بشمار میرود، عناصر این بافت معمولا چند وجهی و کوتاه و فاقد پرتوپلاسم میباشند و دارای جدار ضخیم و چوبی هستند. در غشاء ضخیم آنها بونکتواسیون های ساده ای بشکل مجاری باریک دیده میشود که در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. بافت اسکلرانشیم یکی از بافتهای خیلی سخت و مقاوم محسوب میشود و در قسمتهای مختلف نبات دیده میشود، مثلا پوست سختی که دانۀ بعضی از میوه ها رامیپوشاند مانند پوست سخت بادام و زردآلو و غیره از این بافت تشکیل شده است. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 170 شود.
6- بافت انتقال دهنده: نوعی از بافتهای گیاهی است. بافت انتقال دهنده شیرۀ نباتی برای نقل و انتقال شیرۀ خام و پرورده در اعضای نبات بکار میرود و به دو دسته تقسیم میشود: بافت آوندی وبافت آبکشی. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 156 و هم چنین به بافت شود.
7- بافت پارانشیم: یکی از انواع سه گانه بافتهای نباتی است. سلولهای بافت پارانشیم بطور کلی چند وجهی و گرد و یا بیضی شکل میباشند. جدار آنها سلولزی و غالباً نازک است و اغلب دارای حفرۀ پرتوپلاسمی میباشند. بافتهای مختلف پارانشیمی عبارتند از: بافت مریستم که کانون نمو نبات محسوب میشود و معمولاً در جوانۀ انتهایی و جوانه های فرعی ساقه و انتهای ریشه دیده میشود. پارانشیم کلروفیلی دارای دانه های کلروپلاست میباشد و در نباتات عالی باستثنای نباتات انگل و اعضایی که از نور آفتاب محرومند دیده میشود و عمل تحلیل را در نباتات انجام میدهند، پارانشیم ساده سلولهای آن فاقد دانه های کلروفیل میباشد و اغلب در قسمتهای داخلی و خصوصاً در اعضای زیر زمینی نبات وجود دارد.و رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 132 و 133 شود.
8- بافت پشتیبان: بافت پشتیبان عبارت از بافتهایی است که برای نگاهداری سایر بافتها بکار میروند و در این حال یا اسکلت داخلی (مانند بافت پیوندی و بافت مشبک) و یا اسکلت عمومی بدن (مانند بافت استخوانی) را شاملند. اصل این بافت مزانشیم است که از سلولهای ستاره ای کوچکی تشکیل شده و بواسطۀ دنباله هاشان بیکدیگر ارتباط دارند. از مزانشیم بافت مشبک و بافت کشدار و بافت پیوندی و بافت غضروفی و بافت استخوانی بوجود می آید. رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 176 تا 182 شود.
9- بافت پوششی: یکی از انواع شش گانه بافتهای حیوانی است، بافت پوششی یا اپی تلیوم چه از نظر درجۀ تکاملی و چه از نظر نمو فردی از بافتهای دیگر زودتر ظهور مینماید... از نظر شکل خارجی، سلولهای بافت پوششی پهلوی یکدیگر بصورت ردیف های مرتب یا طبقات منظمی قرار میگیرند و بر دو گونه است: پوششی ساده و پوششی مطبق... صفت اصلی بافت پوششی مفروش ساختن سطح خارجی بدن بوده (که در این حال پوست را درست میکند) ویا مستور نمودن داخل حفره هایی از قبیل معده وروده و غیره میباشد، پس عمل پوشش وظیفۀ اصلی این بافت است. اما کارهای دیگری نیز انجام میدهد مثلاً گاهی اوقات عمل تراوشی دارد (مثل غده های مترشحۀ خارجی معده و روده) و گاهی برای درک احساسات بکار میرود (مانند سلولهای پی) و یا یک وظیفۀ ماهیچه ای را داراست. سلولهای پوششی ممکن است در نتیجۀ تکثیر توده های سلولی بوجود آورده و یا برجستگیهایی در خارج تولید نمایند (مانند مو و پشم) و یا در زیر پوست فرو روند (مانند غدد مترشحه). رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 164 و 165 شود.
10- بافت پی: یکی از مراحل تغییر بافت پوششی صورت پی و عصب یافتن آن است. این بافت در همان مراحل اولیه از اکتودرم مشتق میگردد. چون در بدن جانوران کار بین عناصر مختلفه تقسیم میگردد لازم است سلولهای مخصوصی وجود داشته باشند که عمل تحریک را عهده دار شوند و این قبیل عناصر را سلولهای حساس نامند. واضح است سلولهای حساس ابتدا در نقاطی از بدن قرار میگیرند که تماس مستقیم با محیط خارج دارند و بهمین علت اصلشان نیز از سلولهای پوششی خارجی بدن یعنی اکتودرم است. سلولهای حساس تحریکاتی را که بدانها میرسد بسلول دیگری که درمجاورشان قرار دارد منتقل ساخته و باعث انقباض آنهامیشوند و بدین طریق هرگاه تغییری در محیط رخ دهد واکنشی از طرف جانور بروز مینماید که همان حرکت بدن باشد... در ضمن تکامل جانوران وضع سلولهای حساس در مقابل تحریکات خارجی کاملتر میشود، یعنی بعضی از عناصر در مجاورت پوست قرار گرفته و سلولهای دیگری که همان اصل را دارند در عمق بدن فرو میروند ولی ارتباط خود را با عناصر سطحی حفظ میکنند و همین سلولهای اخیرند که دنبالۀ خود را بدرون ماهیچه ها میفرستند و به این طریق دو نوع سلول پی بوجود می آید: یکی سلول پی حساس و دیگری سلول محرک... سلولهای محرک در جاهای معینی جمع گشته و مراکز پی را بوجود می آورند. و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ص 167 تا 176 شود.
11- بافت خونی: بافت خونی بر بافتهایی اطلاق میشود که سلولهای آن بواسطۀ مادۀ بین بافتی مایعی از یکدیگر جدا باشند مانند لنف و خون مهره داران و مایعات مربوط به آنها در بی مهرگان بعلت حالت مایعی که بافت خونی دارد در تحت فشار اولیه ای که بواسطۀ عضو مخصوصی بنام دل بر آن وارد میشود در حفره های مزودرمی یا حفره های خونی جریان می یابد و بدین وسیله مواد غذایی را از محیط خارجی به عناصر تشریحی میرساند. تکامل دستگاه جریان خون در سری جانوران بطریق زیر مشاهده میشود: الف. در موجودات پست بافت خونی حفرۀ عمومی بدن و دنباله های آن را پر میکندو اعضای بدن را مستقیماً مشروب میسازد و حرکت آن یابواسطۀ مژه هایی است که سلول را میپوشاند و یا بوسیلۀ حرکات خود بدن صورت میگیرد. ب. غالباً حفرۀ عمومی بواسطۀ نمو اعضای داخلی و بسط بافت پیوندی کوچک میشود و منحصر به لوله هایی میگردد به اسم لاکون ها که در وسط بافت پیوندی تشکیل میشود و در آنجا خون جریان مییابد. ج. پیدایش عضو مرکزی ضربان داری به اسم دل باعث میشود که خون منظم تر در بدن جاری گردد و دیگر از حرکات خارجی آن متابعت ننماید. گاهی اوقات ممکن است چندین دل وجود داشته باشد. د. تقریباً در همان زمانی که دل تشکیل میشود، رگهای خونی نیز ظاهر میگردند.تفاوت رگها از لاکون ها بواسطۀ وجود جدار مشخصی است که رگها را احاطه کرده است. رگهای خونی بتدریج از دل شروع میشوند، سیاه رگها خون را بدانجا می آورند و سرخ رگها از دل آغاز میشوند و خون را بنقاط دورتری میبرند. ه. در بعضی از کرمها دستگاه جریان خون بواسطۀ پیدایش لوله های باریک باسم رگهای مویین کامل میگردند و سیاه رگها مستقیماً باسرخ رگها مربوط میشوند. و. در مهره داران نیز همان دو نوع مایع خون و لنف موجود است. بافت خونی از مایع بین بافتی باسم پلاسما و سلولهایی بنام گویچه ساخته شده است. پلاسما مایعی است که قسمت اعظم آن آب میباشد و علاوه بر آن املاح و مواد سفیده ای نیز دارد. لنف مایعی است که فقط از پلاسما و گویچه های سفیدی که از جدار رگهای مویین عبور کرده انددرست شده است. (رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1ص 185 تا 190 شود).
12- بافت عصبی: بافت پی. رجوع به بافت پی شود.
13- بافت غده ای: مادۀ زنده علاوه بر خاصیت تحریک و انقباض، عمل دیگری که ترشح یا تراوش کردن باشد نیز دارد. تراوش عبارت است از گرفتن موادی از خون و تغییر دادن و ساختن مواد مخصوص در پروتوپلاسم سلولی و فرستادن آن مواد بخارج. سلولهای تراوا معمولا با هم جمع میشوند و اعضای مخصوصی باسم غده بوجود می آورند. شکل غده ها با یکدیگر اختلاف دارد. و معمولا بر دو نوع است:
غدد لوله ای و غدد انگورکی. از نظر عمل غده ها بر دو نوعند، غدد [تراوای] خارجی یا غدد باز و غدد [تراوای] داخلی یا غدد بسته. غدد باز مواد خود را مستقیماً و یا بوسیلۀ لوله هایی به بیرون می فرستند، ترشح غدد بسته در محیط داخلی یعنی خون یا لنف ریخته میشود بدون اینکه لولۀ خارج کننده وجود داشته باشد، مانند غدۀ هیپوفیز و غدد درقی و شبه درقی و کپسول های فوق کلیوی و غدد اندوکرین تناسلی. جگر و لوزالمعده غده های مختلط هستند یعنی از یک طرف ترشحات خارجی دارند که بواسطه لوله هایی وارد دستگاه گوارش میکنند و از طرف دیگر جزو غدد بسته میباشند، جگر با ترشحات داخلی کمکی به عمل تغذیه میکند و لوزالمعده باعث تراوش انسولین میشود. (رجوع به جانور شناسی عمومی ج 1 ص 191 و 192 شود).
14- بافت ماهیچه ای: یکی از انواع شش گانه بافتهای موجود زنده که دارای خاصیت انقباض بدرجات مختلف میباشد. این بافتها توسط پی های مغزی و نخاعی منقبض میشوند. (رجوع به جانورشناسی فاطمی ج 1 ص 183 و 184 شود)
لغت نامه دهخدا
(قَ بِ کَ دَ)
ماضی بافتن، نسج: ثوب جیدالجیله، نیکوبافت و نیکوریسمان، جدلاء، زره محکم بافت، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از با صفت
تصویر با صفت
دارای صف، با حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباصفت
تصویر صباصفت
نرمخوی
فرهنگ لغت هوشیار
عضوی در بدن حیوان یا نبات که موظف به انجام دادن قسمتی از اعمال حیاتی موجود است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافت
تصویر بافت
((چِ))
بافتن، نسج، مجموعه سلول هایی که در شکل و ساختمان شبیه هم می باشند و یک عمل مشترک را انجام می دهند، مانند بافت های ماهیچه ای، بافته شده، بافته، مجازاً، ساختار و ویژگی های متعلق به یک مجموعه، مجموعه اج
فرهنگ فارسی معین
عفیف، پاک دامن
متضاد: بی عفت، بی عصمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدادا، بدمنش، ناخوش منش، بدجنس، بدذات، بدرگ، نیک منش
متضاد: نیکوخصال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مصفا، مفرح، خرم، نزیه
متضاد: بی روح، دلگیر، بی صفا، صمیمی، صادق، بامحبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بافتن، لیف، نسج، بافته، منسوج، سلول، یاخته، ساختار، بافتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد