جدول جو
جدول جو

معنی بازگفت - جستجوی لغت در جدول جو

بازگفت
بازگفتن، بازگو کردن، تکرار سخن
تصویری از بازگفت
تصویر بازگفت
فرهنگ فارسی عمید
بازگفت
(لَ ما)
تکرار. بازگو کردن. بازگفتن. تکرار سخن: و در افشای سر و بازگفت حرکات وسکنات تو تلقین های بوجه میکرد. (سندبادنامه ص 92).
چون نباشد ز بازگفت گزیر
دانم انگیخت از پلاس حریر.
نظامی.
و آن شکر لب ز روی دمسازی
بازگفتی نکرد از آن بازی.
نظامی، شفاعت کردن. توسط نمودن. (ناظم الاطباء) ، خود را به خطر و مهلکه انداختن، لاف زدن، آشتی. صلح کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بازگفت
((گُ))
اعتراض
تصویری از بازگفت
تصویر بازگفت
فرهنگ فارسی معین
بازگفت
بیان، بیان کرد، تکرارمطلب، دوباره گویی، نقل، واگفت، واگویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
بازگرد، برگشتن از جایی، مراجعت، عود، بازگشتن، بازگردیدن، برگشتن، برگشتن از جایی، مراجعت کردن، کنایه از توبه کردن، از کاری دست برداشتن، منصرف گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ مَ)
عود. مراجعت. (آنندراج). رجعت. (ناظم الاطباء). ارتجاع. رجوع. مرجع:
دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از قلبگاه ساری.
منوچهری.
و چون کرانه شوید بازگشت بدوست. (تاریخ بیهقی). و نیز فرموده که ما وارث زمینیم و آنچه بر روی زمین است و بازگشت اهل زمین بسوی ماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).
ز روزی مدان دور ترکان گذشت
که هرگز نخواهد بدش بازگشت.
(گرشاسب نامه).
کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر
آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشایی.
ناصرخسرو.
حق تعالی خطاب فرماید که نگفته بودم ایشان را که این آسمان و زمین و هرچه در وی است همه را من آفریدم و باز میراث بمن مانده و بازگشت همه بحضرت من خواهد بود. (قصص الانبیاء ص 16).
داده قرار هفت زمین را ببازگشت
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا.
خاقانی.
ز تست اولین حرف را سرگذشت
به تست آخرین حرف را بازگشت.
نظامی.
اگر سالکی محرم راز گشت
نبندند بر وی در بازگشت.
سعدی (بوستان).
لغت نامه دهخدا
(زُ)
قریه ای از اصفهان (مراصد الاطلاع). از دهات اصفهان است. (مرآت البلدان ج 1 ص 160). نام یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد اصفهان، واقع در باختر شهرکرد، که از شمال به کوهستان هفت تنان و ازجنوب به بلوک ده دز و از خاور به ارتفاعات زردکوه و از باختر به کوهستان دیناران محدود است. این دهستان در دره ای طولانی و در میان جنگل بلوط قرار گرفته است. هوای آن در تابستان معتدل و در زمستان بسیار سرد است و آبش از رود خانه بازفت تأمین میشود. محصول عمده آن حبوب و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری است و از 55 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و در حدود 4850نفر جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَطط)
مطلق گفتن. قول. بیان سخن:
چه بودی کز آن سان بجستی ز جای
بما باز گو ای جهان کدخدای.
فردوسی.
تهمتن بدیشان چنین گفت باز
که ای نامداران گردن فراز.
فردوسی.
اگر بازگوئی مرا این رواست
که جان من اندر دم اژدهاست.
فردوسی.
پادشاهان محتشم و بزرگ باجد را چنین سخن باز باید گفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 391). اگر دستوری باشد بنده بمقدار دانش خویش و آنچه دیدار افتاده است و روا داندبازگوید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 398). آن غلامان خاصه تر نیکو روی خویش را بازگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 666).
مرا ز ابتدای جهان بازگوی
که اقرار داریم کش ابتداست.
ناصرخسرو.
گهرخوانمش یا عرض بازگوی
کزین هر دو نامش کدامین سزاست.
ناصرخسرو.
و اینان را آثاری نبودست که از آن باز توان گفت. (فارسنامۀ ابن البلخی). و هیچ از آنجا نخیزد کی باز توان گفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 149). و ما را هیچ شکار بهتر از این نباشد کی تا جهان مانداز آن بازگویند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80).
ز مهرش بازگویم یا ز کینش
ز دانش یا ز دولت یا ز دینش.
نظامی.
گر کسی را اهل بینی بازگوی
و رنه درج نطق را مسمار کن.
عطار.
گفت عمرت چند سال است ای پسر
بازگوی و درمدزد و می شمر.
مولوی.
گر کسی وصف او ز من پرسد
بی دل از بی نشان چه گوید باز.
سعدی (گلستان).
مگر بازگویند صاحبدلان.
سعدی.
بازگو از نجد و از یاران نجد
تا در و دیوار را آری به وجد.
شیخ بهائی.
، روپوش گهواره. پارچه ای که در وقت خوابانیدن روی گهواره اندازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
مراجعت، رجعت، ارتجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
((گَ))
برگشت از جایی، مراجعت، رجوع از آهنگی به آهنگ مناسب دیگر (موسیقی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باز گفت
تصویر باز گفت
نقل، روایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
مراجعت، مراجعه، مرجوع، توبه، رجعت، عطف
فرهنگ واژه فارسی سره
اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب نشینی، عود، مراجعت، نکس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
يعود
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
Reappearance, Retraction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
réapparition, (FR) rétractation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
reaparição, (PT) retratação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
재등장 , 동일성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
повторное появление , отзыв
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
Wiederauftauchen, (DE) Zurücknahme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
повторна поява , відкликання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
دوبارہ ظہور , واپس لینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
পুনরায় আবির্ভাব , প্রত্যাহার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
kuonekana tena, (SW) kutoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
yeniden ortaya çıkma, (TR) geri çekilme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
再出現 , 同一性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
再现 , 相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
הופעה מחדש , חזרה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
पुनःप्रकट , वापसी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
kemunculan kembali, (ID) pencabutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
การปรากฏอีกครั้ง , การถอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
heroptreden, (NL) intrekking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
ponowne pojawienie się, (PL) wycofanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
reaparición, (ES) retractación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
riapparizione, (IT) ritrattazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی