- بازپرس
- پرسش کن، تحقیق نمای، سئوال کننده، پرسش مکرر و سئوال مکرر
معنی بازپرس - جستجوی لغت در جدول جو
- بازپرس ((پُ))
- دادرسی که کارش پرسش از متهم، شاهدان و آگاهان و پژوهش و بررسی درباره چگونگی واقع شدن یک جرم، پیشگیری از فرار متهم و از میان رفتن آثار جرم است، مستنطق
- بازپرس
- پرسش کننده، مستنطق، در علم حقوق کارمند شهربانی یا دادگستری که از متهم پرسش می کند
- بازپرس
- Interrogator
- بازپرس
- следователь
- بازپرس
- Verhörer
- بازپرس
- допитувач
- بازپرس
- przesłuchujący
- بازپرس
- interrogador
- بازپرس
- interrogante
- بازپرس
- interrogador
- بازپرس
- interrogateur
- بازپرس
- ondervrager
- بازپرس
- ผู้สอบสวน
- بازپرس
- pemeriksa
- بازپرس
- مستجوبٌ
- بازپرس
- पूछताछकर्ता
- بازپرس
- חוֹקֵר
- بازپرس
- muhoji
- بازپرس
- জিজ্ঞাসাকারী
- بازپرس
- بازپرس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کار و عمل بازپرس، پرسش و سؤال مکرر از متهم، استنطاق
پرسش مکرر، از نظر حقوقی، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس
شب پره، پروانه
کسی که چیزی را پرسش کند پرسش کننده، کارمند دادگستری یا شهربانی که برای کشف جرایم و بزه ها از متهم پرسشهایی کند مستنطق. یا روز بازپرس. روز پرسش روز قیامت
مامور جهت رسیدگی به کارهای اداره دیگر یا کارمندان آن
واپس، موخر، بعقب بودن
کسی که از طرف اداره یا وزارتخانه ای مامور شود که به کارهای یک اداره یا بعضی از کارمندان آن رسیدگی کند، مفتش
عقب مانده، دوباره
باز پس رفتن: پس رفتن، عقب رفتن
باز پس ماندن: عقب ماندن، دنبال ماندن
باز پس رفتن: پس رفتن، عقب رفتن
باز پس ماندن: عقب ماندن، دنبال ماندن
Inspector