جدول جو
جدول جو

معنی بازفرمودن - جستجوی لغت در جدول جو

بازفرمودن
(مُ هََ ءَ)
پاسخ گفتن. جواب دادن: بر حضرت ایشان سلام کردم جواب بازنفرمودند. (انیس الطالبین ص 126) ، عکس: فصل فی العکس، پارسی بازگردش بود. (رادویانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازنمودن
تصویر بازنمودن
وانمود کردن، نشان دادن، دوباره نشان دادن، شرح دادن، بیان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رَ)
آرمیدن. آسودن. استراحت کردن. رجوع به آرمیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ قَ)
دوباره نمودن. (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن:
رخی کزو متصور نمیشود آرام
چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز.
سعدی (بدایع).
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز فرمودن
تصویر باز فرمودن
پاسخ گفتن، جواب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
نشان دادن ارائه کردن، بیان کردن شرح دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنمودن
تصویر بازنمودن
دوباره نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
((نِ دَ))
گفتن، شرح دادن
فرهنگ فارسی معین
تشریح کردن، توضیح دادن، شرح دادن، نشان دادن، بیان کردن، تبیین کردن، شناساندن، نشان دادن، گزارش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد