معنی باز نمودن - فرهنگ فارسی معین
معنی باز نمودن
- باز نمودن((نِ دَ))
- گفتن، شرح دادن
تصویر باز نمودن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با باز نمودن
باز نمودن
- باز نمودن
- تشریح کردن، توضیح دادن، شرح دادن، نشان دادن، بیان کردن، تبیین کردن، شناساندن، نشان دادن، گزارش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازنمودن
- بازنمودن
- وانمود کردن، نشان دادن، دوباره نشان دادن، شرح دادن، بیان کردن
فرهنگ فارسی عمید
بازنمودن
- بازنمودن
- دوباره نمودن. (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن:
رخی کزو متصور نمیشود آرام
چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز.
سعدی (بدایع).
لغت نامه دهخدا