جدول جو
جدول جو

معنی بازشکستن - جستجوی لغت در جدول جو

بازشکستن
(مُ غَ طَ)
دوباره شکستن. شکستن استخوان را بعد از گرفتگی. هیض. اهتیاض.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز رستن
تصویر باز رستن
نجات یافتن، رها شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازجستن
تصویر بازجستن
دوباره جستن، جستجو کردن، وارسی کردن، برای مثال کسی کز او هنر و عیب بازخواهی جست / بهانه ساز و به گفتارش اندر آر نخست (رشیدی - لغتنامه - بازجستن)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ دَ)
نشستن. جلوس. قعود:
شمعبخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن بشب روز نماید تمام.
سعدی (طیبات).
لغت نامه دهخدا
(مُ ضُوو)
گسستن. رها کردن. جدا شدن:
چون ز تو من بازگسستم، ز من
بگسل و کوتاه کن این قیل و قال.
ناصرخسرو، حاضر شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شکستن بال. خرد کردن بال. انکسار بال اعم از بال آدمی یا طیور.
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / مَ زِ)
کسرالاصنام. شکستن بتها:
دگر به روی کسم دیده بر نمی باشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَ)
شکافتن. بریدن. قطع کردن: محمد بن جریر گفته است که خدای تعالی آن درخت را بفرمود تا دونیم شدو زکریا علیه السلام اندر آن میان شد و ابلیس ریشه رداء زکریا را بگرفت... و این حدیثی نه درست است که آن خدایی که درخت را توانست باز شکافتن زکریا را نیز با جامه پنهان توانست داشتن. (ترجمه طبری بلعمی).
تو مپندار که حرفی بزبان می آرم
تا بسینه چو قلم بازشکافند سرم.
سعدی (خواتیم).
و رجوع به شکافتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برشکستن
تصویر برشکستن
اعراض کردن، ترک دادن منصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنشستن
تصویر بازنشستن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازجستن
تصویر بازجستن
تفحص نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرستن
تصویر بازرستن
نجات یافتن، رها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازکشتن
تصویر بازکشتن
قصاص گرفتن، بخوانخواهی کسی را کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مجددا شکستن باز شکستن، خم کردن دولا کردن، (والفتح سر انگشتان سوی کف و اشکستن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگسستن
تصویر بازگسستن
رها کردن، جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشکستن
تصویر برشکستن
((بَ ش ِ کَ تَ))
دوری کردن، روی برتافتن، شمردن، حساب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
Failingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
de manière défaillante
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
başarısız bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
실패적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
失敗に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
בצורה כושלת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
असफल रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
dengan kegagalan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
อย่างล้มเหลว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
с ошибкой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
falend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
fallidamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
in modo fallimentare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
falhando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
失败地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
nieudolnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
з невдачею
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
fehlerhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با شکست
تصویر با شکست
kwa kushindwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی