جدول جو
جدول جو

معنی بازری - جستجوی لغت در جدول جو

بازری
نام تیره ای از طایفۀ جانکی سردسیر هفت لنگ بختیاری است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازکی
تصویر بازکی
قرقی، پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، سیچغنه، بازک، باشق، قوش، باشه، واشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گازری
تصویر گازری
شغل و عمل گازر، رخت شویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازاری
تصویر بازاری
از مردم بازار، تاجر،
کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری،
کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری،
کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه،
مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطری
تصویر باطری
باتری، دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحه های مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشین های دیگر به کار می رود، در امور نظامی واحد شمارش توپ خانه
فرهنگ فارسی عمید
کسی که از طرف اداره یا وزارتخانه ای مامور شود که به کارهای یک اداره یا بعضی از کارمندان آن رسیدگی کند، مفتش
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحه های مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشین های دیگر به کار می رود، در امور نظامی واحد شمارش توپ خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
کار و عمل بازرس، تفتیش
فرهنگ فارسی عمید
(زَ رِ)
نام شهری در مسیر اسکندر به مشرق، به روایت کنت کورث (کتاب 8 بند 2) اسکندر از بازریا به مرکند مراجعت کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1730) ، شکافته به کاردو غیر آن: بریده دست خویش بر بر من فرود آورد، همه آن باز کرده راست گشت. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور، تشکیل شده و برای ذخیره و تولید الکتریسیته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
مامور جهت رسیدگی به کارهای اداره دیگر یا کارمندان آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
عمل بازرس تفتیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتری
تصویر باتری
دستگاه ذخیره برق
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
((رِ))
کسی که مأمور رسیدگی به کارهای یک فرد یا یک مؤسسه و اداره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
عمل بازرس، تفتیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازاری
تصویر بازاری
اهل بازار، کاسب، مبتذل، اثری که در آن دقائق و احساسات هنری وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باسری
تصویر باسری
((سَ))
سپری، تمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
Inspection, Scrutiny
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
Inspector
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
检查 , 审查
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
ispettore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
ispezione, esame
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
inspetor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
inspeção, escrutínio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
检查员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
Inspektion, Untersuchung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
inspektor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
inspekcja, badanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
інспектор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
інспекція , перевірка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
Inspektor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازرس
تصویر بازرس
инспектор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
инспекция , расследование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
inspección, escrutinio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی