جدول جو
جدول جو

معنی بازدهی - جستجوی لغت در جدول جو

بازدهی
توانایی نتیجه و محصول دادن، بازده (فیزیک)
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
فرهنگ فارسی معین
بازدهی
حاصل، راندمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازدهی
كفاءةٌ
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به عربی
بازدهی
Efficiency
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بازدهی
efficacité
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بازدهی
efficienza
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بازدهی
эффективность
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به روسی
بازدهی
Effizienz
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به آلمانی
بازدهی
ефективність
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بازدهی
efektywność
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به لهستانی
بازدهی
效率
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به چینی
بازدهی
eficiência
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بازدهی
کارکردگی
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به اردو
بازدهی
eficiencia
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بازدهی
দক্ষতা
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به بنگالی
بازدهی
ufanisi
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بازدهی
verimlilik
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بازدهی
効率
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بازدهی
יעילות
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به عبری
بازدهی
दक्षता
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به هندی
بازدهی
efisiensi
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بازدهی
ประสิทธิภาพ
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به تایلندی
بازدهی
efficiëntie
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به هلندی
بازدهی
효율성
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باردهی
تصویر باردهی
میوه دادن، حاصل دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازده
تصویر بازده
نتیجۀ کار یک دستگاه به نسبت مقدار انرژی که در آن مصرف می شود، مقدار محصولی که انسان یا ماشین در مدت معین تولید می کند، راندمان
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
مقدار درآمد و نتیجه و بهره ای که از زمین مزروع یا کارخانه ای حاصل شود.
لغت نامه دهخدا
(دِ)
میوه آوردن درخت. بارآوری. حاصل دادن درخت. رجوع به جنگل شناسی ساعی چ 1327 هجری شمسی دانشگاه طهران ج 1 ص 162، 166، 169 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلازده
تصویر بلازده
آسیب دیده گزند یافته
فرهنگ لغت هوشیار
مقدار درآمد و نتیجه و بهره برداری که از زمین مزروع یا کارخانه ای حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازده
تصویر بازده
((دِ))
نتیجه کار، راندمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوددهی
تصویر بوددهی
تکوین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ممانعت، منع، نهی، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازده
تصویر بازده
نتیجه، سرانجام، راندمان
فرهنگ واژه فارسی سره
ثمر، حاصل، محصول، نتیجه، راندمان، کارکرد، میزان تولید
فرهنگ واژه مترادف متضاد