جدول جو
جدول جو

معنی بازجو - جستجوی لغت در جدول جو

بازجو
کسی که از طرف دولت یا رئیس یک اداره مامور تحقیق و رسیدگی به امری یا کاری می شود
فرهنگ فارسی عمید
بازجو
(شِ کُ)
بازجوینده، محقق، مفتش، کسی که مأموریت پیدا میکند ازکسی در مورد امری یا اتهامی تحقیق و وارسی کند، یا از روی دفاتر و اسناد راستی و ناراستی کاری را معین کند، (واژه های فرهنگستان)، تفتیش گر، (فرهنگ رازی)
لغت نامه دهخدا
بازجو
مفتش، کسی که ماموریت پیدا میکند از کسی در مورد امری یا اتهامی تحقیق و وارسی کند، بازجوینده
فرهنگ لغت هوشیار
بازجو
مأمور تحقیق
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
فرهنگ فارسی معین
بازجو
بازپرس، دادیار، قاضی، مستنطق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازجو
المحقّق
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به عربی
بازجو
Inquisitor
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بازجو
inquisiteur
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بازجو
inquisitore
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بازجو
بازجو
دیکشنری اردو به فارسی
بازجو
инквизитор
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به روسی
بازجو
Inquisitor
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به آلمانی
بازجو
інквізитор
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بازجو
inkwizytor
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به لهستانی
بازجو
审问者
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به چینی
بازجو
inquisidor
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بازجو
তদন্তকারী
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به بنگالی
بازجو
بازجو
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به اردو
بازجو
inquisidor
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بازجو
mchunguzi
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بازجو
sorgucu
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بازجو
심문관
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به کره ای
بازجو
審問官
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بازجو
पूछताछकर्ता
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به هندی
بازجو
penyidik
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بازجو
ผู้สอบสวน
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به تایلندی
بازجو
ondervrager
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به هلندی
بازجو
חוֹקֵר
تصویری از بازجو
تصویر بازجو
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از سازهای زهی شبیه گیتار با پنج تا نه سیم و جعبۀ طنینی به شکل طبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازگو
تصویر بازگو
تکرار سخن، بازگفتن، بازگوینده
بازگو کردن: سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن
فرهنگ فارسی عمید
بازگوی، بازگویه، تکرار، اعادۀ چیزی که گفته شده باشد، (ناظم الاطباء)، واگویه، تکرار سخن:
غصه ها هست در دلم که زبان
زهرۀ بازگو نمیدارد،
خاقانی،
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
چون ز مجلس میروی بیرون لب پیمانه باش،
صائب (از آنندراج) (ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
رجوع به بازجو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز جو
تصویر باز جو
کسی که جانب دولت یا موسسه ای ماء مور رسیدگی و تحقیق در امری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگو
تصویر بازگو
تکرار سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانجو
تصویر بانجو
فرانسوی نه تار از سازها
فرهنگ لغت هوشیار