جدول جو
جدول جو

معنی بازاریان - جستجوی لغت در جدول جو

بازاریان
جمع واژۀ بازاری:
فروتر ز موبد مهان را بدی
بزرگان و روزی دهان را بدی
به زیر مهان جای بازاریان
بیاراستندی همه کاریان،
فردوسی،
سخن هر چه بشنیدم از شهریار
بگفتم ببازاریان خوارخوار،
فردوسی،
هر زمان دزد اندر افتد کلبه را غارت کند
مرغ چون بازاریان بر کار ناصابر شود،
منوچهری،
که بازاریان مایه دارند و سود
کدیور بود مرد کشت و درود،
اسدی (گرشاسب نامه)،
بازاریان چون بقال را بدان صفت دیدند صیاد را بزخم گرفتند و چندان بزدند تا هلاک شد، این خبر بسمع والی رسید که ... صیادی را بازاریان در غوغا بقتل مثقل بکشتند، (سندبادنامه ص 202)، رجوع به بازاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازارگان
تصویر بازارگان
بازرگان، برای مثال از خطر بندد خطر ز آن رو که سود ده چهل / برنبندد گر بترسد از خطر بازارگان (لغتنامه - بازارگان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازگردان
تصویر بازگردان
بازگرداننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازخریدن
تصویر بازخریدن
از نو خریدن، دوباره خریدن، چیز فروخته را دوباره خریدن، کسی را با دادن پول از قید و بند یا اسیری رهانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازارگانی
تصویر بازارگانی
بازرگانی، سوداگری، تجارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازارگاه
تصویر بازارگاه
محل بازار و خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصغیر بازاری است و این دلیل بر این است که الف برای تصغیر هم می آید کذا فی القنیه، (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
سوداگر را گویند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، بازرگان و سوداگر و تاجر، (ناظم الاطباء)، بازرگان و سوداگر مایه دار، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود، بازاری، کاسب:
که این نامور مرد بازارگان
که دیبا فروشد بدینارگان،
فردوسی،
یکی مرد بازارگان مایه دار
بیامد هم آنگه بر شهریار،
فردوسی،
ز بازارگانان هر مرز و بوم
ز هند و ز چین و زترک و ز روم،
فردوسی،
خروشید هر یک دل از غم ستوه
که بازارگانیم تا یک گروه،
اسدی (گرشاسب نامه)،
بجز دایه دمساز با هر دو کس
زن خوب بازارگان بود و بس،
اسدی (گرشاسب نامه)،
یکی مایه ور مرد بازارگان
شد از کاروان دوست با پهلوان،
اسدی (گرشاسب نامه)،
که بکتف برگرفت چادر بازارگان
روی بمشرق نهاد خسرو سیارگان،
منوچهری (از انجمن آرا) (آنندراج)،
گیتی دریا و تنت کشتی است
عمر تو باد است و تو بازارگان،
ناصرخسرو،
از خطر بندد خطر زانرو که سود ده چهل
برنبندد گر بترسد از خطر بازارگان،
؟ (از کلیله و دمنه)،
ببازارگانان رها کرد باج
نجست از مقیمان شهری خراج،
نظامی،
بنده بازارگان دریا بود
روزیم ز آن سفر مهیا بود،
نظامی،
همی تا بود راه پرنیشتر
درو سود بازارگان بیشتر،
نظامی،
چوایمن شود ره ز خونخوارگان
درو کم بود سود بازارگان،
نظامی،
شهنشه که بازارگان را بخست
در خیر بر شهر و لشکر ببست،
سعدی (بوستان)،
درین شهر باری بسمعم رسید
که بازارگانی غلامی خرید،
سعدی (بوستان)،
طمع کرد بر مرد بازارگان،
سعدی (بوستان)،
شنیدند بازارگانان خبر
که ظلمست در بوم آن بی هنر،
سعدی (بوستان)،
چنان شاد گشت از تو بازارگان
که از سیم و زر گشت بازار، کان،
؟ (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازارگان
تصویر بازارگان
تاجر سوداگر بازرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازارگان
تصویر بازارگان
تاجر، بازرگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاجاریان
تصویر قاجاریان
قاجاریه
فرهنگ واژه فارسی سره
ثروتمند، دارا، غنی
متضاد: فقیر، محتاج، ندار، تاجر، سوداگر، بازرگان
متضاد: مفلس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
مسوّقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
Marketer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
commercialisateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
pazarlamacı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
مارکیٹر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
বিপণনকারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
mtaalamu wa soko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
विपणक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
마케팅 담당자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
マーケティング担当者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
מְשוּוֵּךְ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
pemasar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
ผู้ทำการตลาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
marketeer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
comercializador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
venditore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
vendedor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
市场营销员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
marketer
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
маркетолог
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
Vermarkter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
маркетолог
دیکشنری فارسی به روسی
ابتذال، بازارپذیری
دیکشنری اردو به فارسی