جدول جو
جدول جو

معنی بازاریا - جستجوی لغت در جدول جو

بازاریا
تصغیر بازاری است و این دلیل بر این است که الف برای تصغیر هم می آید کذا فی القنیه، (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازاری
تصویر بازاری
از مردم بازار، تاجر،
کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری،
کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری،
کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه،
مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ بازاری:
فروتر ز موبد مهان را بدی
بزرگان و روزی دهان را بدی
به زیر مهان جای بازاریان
بیاراستندی همه کاریان،
فردوسی،
سخن هر چه بشنیدم از شهریار
بگفتم ببازاریان خوارخوار،
فردوسی،
هر زمان دزد اندر افتد کلبه را غارت کند
مرغ چون بازاریان بر کار ناصابر شود،
منوچهری،
که بازاریان مایه دارند و سود
کدیور بود مرد کشت و درود،
اسدی (گرشاسب نامه)،
بازاریان چون بقال را بدان صفت دیدند صیاد را بزخم گرفتند و چندان بزدند تا هلاک شد، این خبر بسمع والی رسید که ... صیادی را بازاریان در غوغا بقتل مثقل بکشتند، (سندبادنامه ص 202)، رجوع به بازاری شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ)
نام شهری در مسیر اسکندر به مشرق، به روایت کنت کورث (کتاب 8 بند 2) اسکندر از بازریا به مرکند مراجعت کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1730) ، شکافته به کاردو غیر آن: بریده دست خویش بر بر من فرود آورد، همه آن باز کرده راست گشت. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
اسمش خواجه علی، احوالش را از اینکه قبول این تخلص میکرده میتوان یافت، بغیر از این رباعی شعری از او معلوم نشده:
با دل گفتم که ایدل احوال توچیست
دل دیده پرآب کرد و برمن نگریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دگری باید زیست،
؟ (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 155)،
یکی از شعرای ایران است و از اهالی استرآباد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب ببازار بمعنی مردم بازار، (آنندراج)، منسوب و متعلق به بازار، یکی از کسبۀ بازار، سوداگر، (ناظم الاطباء)، کاسب، تاجر، بازرگان، بازارگان، آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد:
کنون مرد بازاری و چاره جوی
ز کلبه سوی خانه دارند روی،
فردوسی،
چه نامی بدو گفت خرادنام
جهان گرد و بازاری و شادکام،
فردوسی،
از ایدر خورش بود و روزی و بهر
بدهقان و بازاری و اهل شهر،
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازارگان
تصویر بازارگان
تاجر سوداگر بازرگان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازارچه
تصویر بازارچه
بازار کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازاری
تصویر بازاری
اهل بازار، کاسب، مبتذل، اثری که در آن دقائق و احساسات هنری وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ممانعت، منع، نهی، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تاجر، سوداگر، کاسب، حسابگر، عامی، بی نزاکت، عامیانه، بی ارزش، پیش پاافتاده، مبتذل، نامرغوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
مسوّقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
Marketer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
commercialisateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بازاری کنایه از افرادی که به سبب اقتضای شغلی خود در بازار
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
маркетолог
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
Vermarkter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
маркетолог
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
marketer
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
市场营销员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
vendedor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
comercializador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
venditore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
مارکیٹر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
বিপণনকারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
mtaalamu wa soko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
pazarlamacı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
マーケティング担当者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
מְשוּוֵּךְ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
विपणक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
pemasar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
ผู้ทำการตลาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
marketeer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازاریاب
تصویر بازاریاب
마케팅 담당자
دیکشنری فارسی به کره ای