کشندۀ بار، باربردار، باربر، باری، ویژگی چهارپایی که توانایی حمل بار سنگین را دارد، قوی مثلاً اسب بارکش، کنایه از دارای صبر و تحمل در برابر مشکلات و مصائب، صبور، کنایه از غم زده، غم خوار، غصه دار، برای مثال دل پادشاهان شود بارکش / چو بینند در گل خر خارکش (سعدی۱ - ۵۹)
کشندۀ بار، باربردار، باربر، باری، ویژگی چهارپایی که توانایی حمل بار سنگین را دارد، قوی مثلاً اسب بارکش، کنایه از دارای صبر و تحمل در برابر مشکلات و مصائب، صبور، کنایه از غم زده، غم خوار، غصه دار، برای مِثال دل پادشاهان شود بارکش / چو بینند در گِل خر خارکش (سعدی۱ - ۵۹)
مؤنث بارک. (اقرب الموارد). رجوع به بارک شود، عموماً بمعنی بارکش از حیوان و انسان و کشتی و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج) : و گفت بار حق جز بارگیران خاص ندارند که مذلل کردۀ مجاهده باشند و ریاضت یافتۀ مشاهده. (تذکرهالاولیاء عطار). و رجوع به بارکش شود، بردارندۀ بار، آنکه بار را بروی کسی یا ستور می نهد، آنکه بار را به روی وی می نهند، بمجاز آنکه گناه یا تقصیری بر وی وارد می آورند. و مقصر و گناهکار. (ناظم الاطباء) ، هودج و عماری. (برهان) (دمزن) (آنندراج). کجاوه. هودج و پالکی. (ناظم الاطباء) : بارگیر بی قبه، محفّه. بارگیر باقبّه، هودج. هوده و بارگیر که مرکبی است زنان را. سدن، پرده یا پردۀ بارگیر. (منتهی الارب) ، اسب نااصل که برای بارکشی بکار میرود. (شعوری ج 1 ورق 161). ستوران باربردار باری، مقابل سواری: افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه گریزگه باز بازیار. منوچهری. ، مادۀ هر حیوان. (برهان) (دمزن). ماده از هر حیوانی. (ناظم الاطباء) ، مادیان. (دمزن) ، آبستن و حامله، بارگیرنده. بردارندۀ بار، عاریت دهنده. (ناظم الاطباء) ، مظروف. ظرفیت. آنچه در ظرف باشد. آن مقدار که یک یا چند ستور یا عرابه بار تواند داشت: بارگیر این کشتی یکصدخروار است، نوکر: مشغول بچوبدار و فراش مشغول ببارگیر و چیله. عالی (در هجو خواتین خانجهان بهادر، از آنندراج). ، لفظی که در تکلم تکیه کلام بعضی اشخاص است مثل ’بلی’، ’خیر’، ’نگاه میکنی’ و ’عرض میشود’ و غیر آنها که بدون مناسبت مکرر در کلام می آید. محسن تأثیر گوید: هر جا که هست بیهده گو خوار و ابتر است چون حرف بارگیر زیاد ومکرر است. (فرهنگ نظام)
مؤنث بارک. (اقرب الموارد). رجوع به بارک شود، عموماً بمعنی بارکش از حیوان و انسان و کشتی و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج) : و گفت بار حق جز بارگیران خاص ندارند که مذلل کردۀ مجاهده باشند و ریاضت یافتۀ مشاهده. (تذکرهالاولیاء عطار). و رجوع به بارکش شود، بردارندۀ بار، آنکه بار را بروی کسی یا ستور می نهد، آنکه بار را به روی وی می نهند، بمجاز آنکه گناه یا تقصیری بر وی وارد می آورند. و مقصر و گناهکار. (ناظم الاطباء) ، هودج و عماری. (برهان) (دِمزن) (آنندراج). کجاوه. هودج و پالکی. (ناظم الاطباء) : بارگیر بی قبه، مَحِفَّه. بارگیر باقُبَّه، هودج. هوده و بارگیر که مرکبی است زنان را. سَدَن، پرده یا پردۀ بارگیر. (منتهی الارب) ، اسب نااصل که برای بارکشی بکار میرود. (شعوری ج 1 ورق 161). ستوران باربردار باری، مقابل سواری: افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه گریزگه باز بازیار. منوچهری. ، مادۀ هر حیوان. (برهان) (دِمزن). ماده از هر حیوانی. (ناظم الاطباء) ، مادیان. (دِمزن) ، آبستن و حامله، بارگیرنده. بردارندۀ بار، عاریت دهنده. (ناظم الاطباء) ، مظروف. ظرفیت. آنچه در ظرف باشد. آن مقدار که یک یا چند ستور یا عرابه بار تواند داشت: بارگیر این کشتی یکصدخروار است، نوکر: مشغول بچوبدار و فراش مشغول ببارگیر و چیله. عالی (در هجو خواتین خانجهان بهادر، از آنندراج). ، لفظی که در تکلم تکیه کلام بعضی اشخاص است مثل ’بلی’، ’خیر’، ’نگاه میکنی’ و ’عرض میشود’ و غیر آنها که بدون مناسبت مکرر در کلام می آید. محسن تأثیر گوید: هر جا که هست بیهده گو خوار و ابتر است چون حرف بارگیر زیاد ومکرر است. (فرهنگ نظام)
این واژه اولین بار در جواهرسازی به مروارید نامنظم و یا سنگی که تراش نامنظم خورده گفته می شد، نام مکتبی در معماری و موسیقی در قرن 16 میلادی که ویژگی های آن، تنوع در طراحی، تضاد و اختلاف بین قسمت های مختلف، فراوانی اشکال و د
این واژه اولین بار در جواهرسازی به مروارید نامنظم و یا سنگی که تراش نامنظم خورده گفته می شد، نام مکتبی در معماری و موسیقی در قرن 16 میلادی که ویژگی های آن، تنوع در طراحی، تضاد و اختلاف بین قسمت های مختلف، فراوانی اشکال و د
مجموعه ای از اعداد و خطوط با پهناهای مختلف که روی محصولی ثبت شود، این مجموعه نشان دهنده اطلاعاتی درباره موجودی کالا در انبار و نوع کالا و اطلاعات دیگر است، رمزینه (واژه فرهنگستان)
مجموعه ای از اعداد و خطوط با پهناهای مختلف که روی محصولی ثبت شود، این مجموعه نشان دهنده اطلاعاتی درباره موجودی کالا در انبار و نوع کالا و اطلاعات دیگر است، رمزینه (واژه فرهنگستان)