جدول جو
جدول جو

معنی بارکک - جستجوی لغت در جدول جو

بارکک(رِ کَ)
مصغر بارک بمعنی باریک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارنک
تصویر بارنک
(دخترانه)
نام درختی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارکش
تصویر بارکش
کشندۀ بار، باربردار، باربر، باری، ویژگی چهارپایی که توانایی حمل بار سنگین را دارد، قوی مثلاً اسب بارکش، کنایه از دارای صبر و تحمل در برابر مشکلات و مصائب، صبور، کنایه از غم زده، غم خوار، غصه دار، برای مثال دل پادشاهان شود بارکش / چو بینند در گل خر خارکش (سعدی۱ - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باریک
تصویر باریک
نازک، کم پهنا، کم قطر، کنایه از دقیق، کنایه از لاغر
فرهنگ فارسی عمید
(رِ کَ)
مؤنث بارک. (اقرب الموارد). رجوع به بارک شود، عموماً بمعنی بارکش از حیوان و انسان و کشتی و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج) : و گفت بار حق جز بارگیران خاص ندارند که مذلل کردۀ مجاهده باشند و ریاضت یافتۀ مشاهده. (تذکرهالاولیاء عطار). و رجوع به بارکش شود، بردارندۀ بار، آنکه بار را بروی کسی یا ستور می نهد، آنکه بار را به روی وی می نهند، بمجاز آنکه گناه یا تقصیری بر وی وارد می آورند. و مقصر و گناهکار. (ناظم الاطباء) ، هودج و عماری. (برهان) (دمزن) (آنندراج). کجاوه. هودج و پالکی. (ناظم الاطباء) : بارگیر بی قبه، محفّه. بارگیر باقبّه، هودج. هوده و بارگیر که مرکبی است زنان را. سدن، پرده یا پردۀ بارگیر. (منتهی الارب) ، اسب نااصل که برای بارکشی بکار میرود. (شعوری ج 1 ورق 161). ستوران باربردار باری، مقابل سواری:
افریقیه صطبل ستوران بارگیر
عموریه گریزگه باز بازیار.
منوچهری.
، مادۀ هر حیوان. (برهان) (دمزن). ماده از هر حیوانی. (ناظم الاطباء) ، مادیان. (دمزن) ، آبستن و حامله، بارگیرنده. بردارندۀ بار، عاریت دهنده. (ناظم الاطباء) ، مظروف. ظرفیت. آنچه در ظرف باشد. آن مقدار که یک یا چند ستور یا عرابه بار تواند داشت: بارگیر این کشتی یکصدخروار است، نوکر:
مشغول بچوبدار و فراش
مشغول ببارگیر و چیله.
عالی (در هجو خواتین خانجهان بهادر، از آنندراج).
، لفظی که در تکلم تکیه کلام بعضی اشخاص است مثل ’بلی’، ’خیر’، ’نگاه میکنی’ و ’عرض میشود’ و غیر آنها که بدون مناسبت مکرر در کلام می آید. محسن تأثیر گوید:
هر جا که هست بیهده گو خوار و ابتر است
چون حرف بارگیر زیاد ومکرر است.
(فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارکش
تصویر بارکش
باربردار، حمل کننده بار
فرهنگ لغت هوشیار
نازک و لطیف چون کمر و لب کم عرض کم پهنا مقابل پهن. عریض، کم قطر کم حجم مقابل ضخیم کلفت، لاغر، نازک دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک
تصویر باریک
کم عرض، کم پهنا، نازک، دقیق
فرهنگ فارسی معین
((رُ))
این واژه اولین بار در جواهرسازی به مروارید نامنظم و یا سنگی که تراش نامنظم خورده گفته می شد، نام مکتبی در معماری و موسیقی در قرن 16 میلادی که ویژگی های آن، تنوع در طراحی، تضاد و اختلاف بین قسمت های مختلف، فراوانی اشکال و د
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارکش
تصویر بارکش
((کِ))
باربردار، حمال، چهارپا یا ارابه یا اتومبیلی که بار برد
فرهنگ فارسی معین
((کُ))
مجموعه ای از اعداد و خطوط با پهناهای مختلف که روی محصولی ثبت شود، این مجموعه نشان دهنده اطلاعاتی درباره موجودی کالا در انبار و نوع کالا و اطلاعات دیگر است، رمزینه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریک
تصویر باریک
میان کمر باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریک
تصویر باریک
ضيقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باریک
تصویر باریک
Slim
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
mince
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باریک
تصویر باریک
szczupły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
細い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باریک
تصویر باریک
худой
دیکشنری فارسی به روسی
نازک، ظریف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
پتلا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باریک
تصویر باریک
সরু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باریک
تصویر باریک
mwembamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باریک
تصویر باریک
날씬한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باریک
تصویر باریک
רָזֶה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باریک
تصویر باریک
瘦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باریک
تصویر باریک
पतला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باریک
تصویر باریک
ramping
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
ผอม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باریک
تصویر باریک
slank
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باریک
تصویر باریک
schlank
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
delgado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
snodato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
стрункий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باریک
تصویر باریک
magro
دیکشنری فارسی به پرتغالی