جدول جو
جدول جو

معنی بارسکثی - جستجوی لغت در جدول جو

بارسکثی
(رِ کَ)
منسوب است به بارسکث که یکی از شهرهای چاچ است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
بارسکثی
(رِ کَ)
احمد بن حماد چاچی بارسکثی، مکنی به ابواحمد (از دانشمندان) منسوب به بارسکث است. (انساب سمعانی) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریکی
تصویر باریکی
باریک بودن، کنایه از نازکی و لطافت، کنایه از لاغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارکشی
تصویر بارکشی
عمل بار کشیدن، بار بردن
فرهنگ فارسی عمید
دقت و نازکی، (ناظم الاطباء)، نازکی و لطافت و دقت، (آنندراج)، ظرافت، نازکی، (دمزن)،
چو از باریک بینی موی میسفت
بباریکی سخن چون موی میگفت،
نظامی،
سنانش از موی باریکی سترده
ز چشم موی بینان موی برده،
نظامی،
لغت نامه دهخدا
(کَ)
این نسبت به یارکث یکی از محله های سمرقند است که آن را ورسنین هم میگویند و همچنین منسوب به یکی از قراء اسروشنه است. (الانساب سمعانی ورق 596)
لغت نامه دهخدا
پارسچی، نگهبان بارس، مراقب یوز و ببر و پلنگ: در تربیت فرمودن کار قوشجیان و بارسجیان، (تاریخ مبارک غازانی چ 1358 انگلستان ص 165)، و پیش ازین قوشچیان و پارسچیان جانور و فهد از ولایت به اولاغ می آوردند، (ایضاً ص 277)، و این زمان بنادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند، (ایضاً ص 345)، چنان اندیشید که اول فرمود که یکهزار جانور و سیصد قلاده یوز کفاف است که از ولایات بیارند و امراء قوشچی و پارسچی را فرمود تا در ولایات کسانی را که لایق دانند معین کنند، (ایضاً ص 343)
لغت نامه دهخدا
(رُ کُ)
ترازوی مخصوصی که بوسیلۀ اتودو گریک فیزیک دان آلمانی اختراع گردید و از این اسباب در فیزیک برای توزین فشار اجسام غوطه ور در گاز استفاده میشود.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نظارت و داروغگی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دمزن) :
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
نظامی.
خشت زنی پیشۀ پیران بود
بارکشی کار اسیران بود.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قریه ای است از قریه های اشروسنه که بعدها جزو قرای سمرقند شد. (معجم البلدان) (انساب سمعانی). اصطخری در مسالک الممالک چ 1927 میلادی لیدن یارکث آورده است. رجوع به ص 323 همان کتاب و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 138 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عمل بار سنجیدن. قپان کردن بار. توزین کردن بار. وزن کردن بار
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ کَ)
از شهرهای شاش است. (سمعانی: بارسکثی). از شهرهای چاچ است. (معجم البلدان). از شهرهای چاچ است در ماوراءالنهر. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ابوسعید احمد بن حکم بن خداش بن معلم بارکثی از موسی بن هارون قروی سماع کرد. (از معجم البلدان). و رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باریکی
تصویر باریکی
نازکی و لطافت و دقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریکی
تصویر باریکی
دقت
فرهنگ فارسی معین
لطافت، ظرافت
دیکشنری اردو به فارسی