پارسچی، نگهبان بارس، مراقب یوز و ببر و پلنگ: در تربیت فرمودن کار قوشجیان و بارسجیان، (تاریخ مبارک غازانی چ 1358 انگلستان ص 165)، و پیش ازین قوشچیان و پارسچیان جانور و فهد از ولایت به اولاغ می آوردند، (ایضاً ص 277)، و این زمان بنادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند، (ایضاً ص 345)، چنان اندیشید که اول فرمود که یکهزار جانور و سیصد قلاده یوز کفاف است که از ولایات بیارند و امراء قوشچی و پارسچی را فرمود تا در ولایات کسانی را که لایق دانند معین کنند، (ایضاً ص 343)
پارسچی، نگهبان بارس، مراقب یوز و ببر و پلنگ: در تربیت فرمودن کار قوشجیان و بارسجیان، (تاریخ مبارک غازانی چ 1358 انگلستان ص 165)، و پیش ازین قوشچیان و پارسچیان جانور و فهد از ولایت به اولاغ می آوردند، (ایضاً ص 277)، و این زمان بنادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند، (ایضاً ص 345)، چنان اندیشید که اول فرمود که یکهزار جانور و سیصد قلاده یوز کفاف است که از ولایات بیارند و امراء قوشچی و پارسچی را فرمود تا در ولایات کسانی را که لایق دانند معین کنند، (ایضاً ص 343)
عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دمزن) : باز نگویم که ز خامی بود بارکشی کار نظامی بود. نظامی. خشت زنی پیشۀ پیران بود بارکشی کار اسیران بود. نظامی.
عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دِمزن) : باز نگویم که ز خامی بود بارکشی کار نظامی بود. نظامی. خشت زنی پیشۀ پیران بود بارکشی کار اسیران بود. نظامی.
قریه ای است از قریه های اشروسنه که بعدها جزو قرای سمرقند شد. (معجم البلدان) (انساب سمعانی). اصطخری در مسالک الممالک چ 1927 میلادی لیدن یارکث آورده است. رجوع به ص 323 همان کتاب و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 138 شود
قریه ای است از قریه های اشروسنه که بعدها جزو قرای سمرقند شد. (معجم البلدان) (انساب سمعانی). اصطخری در مسالک الممالک چ 1927 میلادی لیدن یارکث آورده است. رجوع به ص 323 همان کتاب و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 138 شود